پارت ۷۶
پارت ۷۶
ویو صبح/
ا.ت از خواب بیدار میشه میبینه توی بغل جیمینه یه لبخند میزنه و از بغل جیمین میاد بیرون میره صورتش رو میشوره و میره توی آشپزخونه و مشغول درست کردن صبحونه میشه
هوپی:صبح بخیر نونا
ا.ت:صبح بخیر هیونگ
هوپی میره توی آشپزخونه کنار ا.ت وایمیسته
هوپی:چی درستمیکنی؟
ا.ت:کیمباب
هوپی:واووو غذای مورد علاقم
ا.ت:میخنده
جیمین:میاد بیرون از اتاق به جمع اپن دونفر میپیونده
جیمین:بیب چی درست میکنی؟؟
ا.ت:کیمباب
جیمین:عالیه(ا.ت رو از پشت بغل میکنه و سرش رو روی شونه اش میزاره)
یونگی میاد پایین
یونگی:از دختر من دور شو
جیمین:ها؟؟؟
یونگی: گفتم از دختر من دور شو هنوز بهت اجازه ندادم
یونگی:جی هووووووووووووپپپپپ
هوپی:بلع یونگی
یونگی:نزار به دختر من دست بزنهههههه
هوپی:من سرپرست ا.ت ام و مشکلی با این موضوع ندارم
یونگی:بعد تو قیمش منم(قیم همون سرپرسته)
یونگی:و من قبول ندارمممم هنوز نزاشتم جیمین شییییییی
جیمین:یعنی چی؟
جیمین:ا.ت مال خودمه
ا.ت بی صدا داره میخنده ریز ریز
جین:فکر نکن خنده هات رو نمیبینم دختر کوچولو
ا.ت:یااااا هیونگ من کوچولو نیستمممممم(با خنده)
نامجون ا.ت و حیمین رو جدا میکنه
یونگی سریع ا.ت رو بغل میکنه
ا.ت تعجب کرده
جیمین:هیونگگگگگگ ا.ت مال منهههه نمیزارم ازم بگیرینششششششش
همه جا یک هو ساکت میشه و فقط صدای قهقه زدن ا.ت بلند میشه
ا.ت:وای...خدا....(داره میخنده)
ویو صبح/
ا.ت از خواب بیدار میشه میبینه توی بغل جیمینه یه لبخند میزنه و از بغل جیمین میاد بیرون میره صورتش رو میشوره و میره توی آشپزخونه و مشغول درست کردن صبحونه میشه
هوپی:صبح بخیر نونا
ا.ت:صبح بخیر هیونگ
هوپی میره توی آشپزخونه کنار ا.ت وایمیسته
هوپی:چی درستمیکنی؟
ا.ت:کیمباب
هوپی:واووو غذای مورد علاقم
ا.ت:میخنده
جیمین:میاد بیرون از اتاق به جمع اپن دونفر میپیونده
جیمین:بیب چی درست میکنی؟؟
ا.ت:کیمباب
جیمین:عالیه(ا.ت رو از پشت بغل میکنه و سرش رو روی شونه اش میزاره)
یونگی میاد پایین
یونگی:از دختر من دور شو
جیمین:ها؟؟؟
یونگی: گفتم از دختر من دور شو هنوز بهت اجازه ندادم
یونگی:جی هووووووووووووپپپپپ
هوپی:بلع یونگی
یونگی:نزار به دختر من دست بزنهههههه
هوپی:من سرپرست ا.ت ام و مشکلی با این موضوع ندارم
یونگی:بعد تو قیمش منم(قیم همون سرپرسته)
یونگی:و من قبول ندارمممم هنوز نزاشتم جیمین شییییییی
جیمین:یعنی چی؟
جیمین:ا.ت مال خودمه
ا.ت بی صدا داره میخنده ریز ریز
جین:فکر نکن خنده هات رو نمیبینم دختر کوچولو
ا.ت:یااااا هیونگ من کوچولو نیستمممممم(با خنده)
نامجون ا.ت و حیمین رو جدا میکنه
یونگی سریع ا.ت رو بغل میکنه
ا.ت تعجب کرده
جیمین:هیونگگگگگگ ا.ت مال منهههه نمیزارم ازم بگیرینششششششش
همه جا یک هو ساکت میشه و فقط صدای قهقه زدن ا.ت بلند میشه
ا.ت:وای...خدا....(داره میخنده)
۷.۳k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.