فیک سانزو
فیک سانزو
-۷- رسیدم بیمارستان و رفتم بخش پذیرش.
ا.ت: ببخشید سانز...
ا.ت توی ذهنش: اون گفت به صورت ناشناس...
یعنی الان خودم باید بفهمم کجاعه تو بیمارستان به این بزرگی؟
شروع کردم بی هدف توی راهرو ها راه رفتن
توی ذهنم الکی فکر و خیال می کردم...
اگه بره تو کما چی...؟
اگه بمیره چی...؟
سرم و انداخته بودم پایین و راه می رفتم که یهو یکی مچ دستمو گرفت.
مایکی: ا.ت سان
ا.ت: ببخشید به جا نمیارم... شما؟
مایکی: رئیس سانزو...اتاقش اینجاست
رفتم توی اتاق و دیدم سانزو دراز کشیده روی تخت.
سانزو: ا.ت!؟
ا.ت: سانزو حالت خوبه؟ چیشده کجات زخمی شده زود باش بگو...
سانزو: هیشش ا.ت اروم باش چیز خاصی نیست فقط یذره بریدگیه...
ا.ت: کجای بدنت؟؟
سانزو: بیخیال...
مایکی: روی شکمش
بلوز سانزو رو دادم بالا و دیدم یه خط عمیق از گردن تا نافش کشیده شده.
اصلا زخمی نبود که بتونی بهش بگی سطحی...
ا.ت: س...سانزو...
سانزو: کی به ا.ت گفته من بیمارستانم!؟
ران: من؛ چطور ؟
سانزو: مگه نگفتم به ا.ت نگید که نگران نشه؟؟
ران: خب سانزو اون...
سانزو: برای چی گفتی؟؟(داد)
ا.ت: عیب نداره
هیچ عیبی نداره؛ اگه انقدر اذیتت می کنم و مزاحمتم میرم. فقط کی مرخص میشی
سانزو: کجا میری...
ا.ت: جواب سوالمو بده
سانزو: احتمالا پس فردا...
ا.ت: خیلی خب هاروچیو. منتظرم
اومدم بیرون و رفتم خونه
باید باهاش رک حرف بزنم
اون داره از حد و مرز میگذره...!
-۷- رسیدم بیمارستان و رفتم بخش پذیرش.
ا.ت: ببخشید سانز...
ا.ت توی ذهنش: اون گفت به صورت ناشناس...
یعنی الان خودم باید بفهمم کجاعه تو بیمارستان به این بزرگی؟
شروع کردم بی هدف توی راهرو ها راه رفتن
توی ذهنم الکی فکر و خیال می کردم...
اگه بره تو کما چی...؟
اگه بمیره چی...؟
سرم و انداخته بودم پایین و راه می رفتم که یهو یکی مچ دستمو گرفت.
مایکی: ا.ت سان
ا.ت: ببخشید به جا نمیارم... شما؟
مایکی: رئیس سانزو...اتاقش اینجاست
رفتم توی اتاق و دیدم سانزو دراز کشیده روی تخت.
سانزو: ا.ت!؟
ا.ت: سانزو حالت خوبه؟ چیشده کجات زخمی شده زود باش بگو...
سانزو: هیشش ا.ت اروم باش چیز خاصی نیست فقط یذره بریدگیه...
ا.ت: کجای بدنت؟؟
سانزو: بیخیال...
مایکی: روی شکمش
بلوز سانزو رو دادم بالا و دیدم یه خط عمیق از گردن تا نافش کشیده شده.
اصلا زخمی نبود که بتونی بهش بگی سطحی...
ا.ت: س...سانزو...
سانزو: کی به ا.ت گفته من بیمارستانم!؟
ران: من؛ چطور ؟
سانزو: مگه نگفتم به ا.ت نگید که نگران نشه؟؟
ران: خب سانزو اون...
سانزو: برای چی گفتی؟؟(داد)
ا.ت: عیب نداره
هیچ عیبی نداره؛ اگه انقدر اذیتت می کنم و مزاحمتم میرم. فقط کی مرخص میشی
سانزو: کجا میری...
ا.ت: جواب سوالمو بده
سانزو: احتمالا پس فردا...
ا.ت: خیلی خب هاروچیو. منتظرم
اومدم بیرون و رفتم خونه
باید باهاش رک حرف بزنم
اون داره از حد و مرز میگذره...!
۸.۵k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.