tough love part35 🗝️🪦⛓️🫦
tough love part35 🗝️🪦⛓️🫦
از زبان ات
تا شب منتظر تماسی از طرف چونگ هی بودم که بالخره قبل از اینکه خودم باهاش تماس برقرار کنم خودش باهام تماس گرفت
از رد کردن دعوتم ناراحت شدم گفت که مادر بزرگشون حالش خوب نیست و تو بخش مراقبت های ویژه زیر نظر چه می دونم یه عالمه دکتر و پزشک و پرستار بستریه بخاطر همین نتونست خودشو برسونه
شدیداً نیازمند به یه نفر بودم که آرومم کنه پس بجای چونگ هی تهیونگ رو دعوت کردم بالاخره قراره دومادمون شه کمتر کسی نیست
از زبان تهیونگ
وقتی وارد عمارتون شدم نگاهبان گفت که تو سالن مناظر بمونم منم از موقعیت استفاده کردم و با اریکا تماس گرفتم که بره پیش جونگ کوک و زیر پاهاش بشینه تا دلشو به دست بیاره
دختره ی خنگ من باید بهش بگم انقدر خنگه که می ترسم منم لو بده که قصد دارم جونگ کوک رو از ات جدا کنم و بعد از ازدواج با ات مال و اموالس رو تصاحب کنم البته خودشم می خوام بالخره اون یه ملکست نه یه دختر خیابونی هرجا برو
رفتم جلوی آینه به دستی به موهام کشیدم که صدای کارول خواهر زن آیندم به گوشم رسید
کارول: پس به جرات دادی پاتو تو این عمارت بزاری هان؟ ولی انقدری رو داری که تو چشاش نگاه کنی و اونو از عشق واقعیش بگیری و وانمود کنی که تو نیمه ی گمشدشی
برگشتم سمتش و کراواتم رو درست کردم
گفتم: من فقط اونو از یه هیولا جدا کردم
کارول: فعلا اون هیولا از تو جایگاه و اهمیتش خیلی بیشتره به گرد پاشم نمیرسی وقتی حتی چک حقوقت از اونم کمتره چطور می خوای براش یه زندگی خوب رو دست و پا کنی؟
دیگه چه برسه به اینکه خودت چه جور حیله گری هستی بخاطر پول افتادی دنبالش؟
شرط می بندم صد سال آزگارم تو خوابت همین دختری رو نبینی که لایق همچین ملکه ای نیستی چون اون فقط متعلق به جونگ کوکه و تو در حدش نیستی
خواستم که دهن باز کنم جوابشو با تندی پس بدم که ات اومد
از زبان ات
رفتم پیش کارول و تهیونگ که وقتی به اونجا رسیدم آب حال و هوای خفش سرم گیج رفت می دونستم بخاطر من دعوا میکنن اینا آخرش
➕: چونگ هی باهام تماس گرفت گفت نمی تونه بیاد ظاهراً مامان بزرگشون واقعاً دیگه داره نفسای آخرشو میکشه
کارول: و تو تو همچین شرایط سخت و غم انگیزی پیش شوهر سابقت نیستی هرچی باشه اونا هم آدمن و یه روزی عضو کوچیکی اما پر نقش تو خانوادشون داشتی
➕: اسم اون الدنگ رو نیار دیگه
تو همین حین یکدفعه خدمت کار اومد
خدمت کار: ببخشید خانوما شام خیلی وقته که حاضره عجله کنین یه وقت سرد میشه
سر میز که نشستیم یه حال و هوای خیلی بدی وجود داشت اونم بخاطر کارول و تهیونگ
کارول: چیزی شده شوهر خواهر آینده؟ چی دهنتو درگیر کرده؟ تازه داماد آینده
تهیونگ: نه فقط بخاطر وجود عروس خانومه که زیباییش چشمامو کور کرده
.....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
از زبان ات
تا شب منتظر تماسی از طرف چونگ هی بودم که بالخره قبل از اینکه خودم باهاش تماس برقرار کنم خودش باهام تماس گرفت
از رد کردن دعوتم ناراحت شدم گفت که مادر بزرگشون حالش خوب نیست و تو بخش مراقبت های ویژه زیر نظر چه می دونم یه عالمه دکتر و پزشک و پرستار بستریه بخاطر همین نتونست خودشو برسونه
شدیداً نیازمند به یه نفر بودم که آرومم کنه پس بجای چونگ هی تهیونگ رو دعوت کردم بالاخره قراره دومادمون شه کمتر کسی نیست
از زبان تهیونگ
وقتی وارد عمارتون شدم نگاهبان گفت که تو سالن مناظر بمونم منم از موقعیت استفاده کردم و با اریکا تماس گرفتم که بره پیش جونگ کوک و زیر پاهاش بشینه تا دلشو به دست بیاره
دختره ی خنگ من باید بهش بگم انقدر خنگه که می ترسم منم لو بده که قصد دارم جونگ کوک رو از ات جدا کنم و بعد از ازدواج با ات مال و اموالس رو تصاحب کنم البته خودشم می خوام بالخره اون یه ملکست نه یه دختر خیابونی هرجا برو
رفتم جلوی آینه به دستی به موهام کشیدم که صدای کارول خواهر زن آیندم به گوشم رسید
کارول: پس به جرات دادی پاتو تو این عمارت بزاری هان؟ ولی انقدری رو داری که تو چشاش نگاه کنی و اونو از عشق واقعیش بگیری و وانمود کنی که تو نیمه ی گمشدشی
برگشتم سمتش و کراواتم رو درست کردم
گفتم: من فقط اونو از یه هیولا جدا کردم
کارول: فعلا اون هیولا از تو جایگاه و اهمیتش خیلی بیشتره به گرد پاشم نمیرسی وقتی حتی چک حقوقت از اونم کمتره چطور می خوای براش یه زندگی خوب رو دست و پا کنی؟
دیگه چه برسه به اینکه خودت چه جور حیله گری هستی بخاطر پول افتادی دنبالش؟
شرط می بندم صد سال آزگارم تو خوابت همین دختری رو نبینی که لایق همچین ملکه ای نیستی چون اون فقط متعلق به جونگ کوکه و تو در حدش نیستی
خواستم که دهن باز کنم جوابشو با تندی پس بدم که ات اومد
از زبان ات
رفتم پیش کارول و تهیونگ که وقتی به اونجا رسیدم آب حال و هوای خفش سرم گیج رفت می دونستم بخاطر من دعوا میکنن اینا آخرش
➕: چونگ هی باهام تماس گرفت گفت نمی تونه بیاد ظاهراً مامان بزرگشون واقعاً دیگه داره نفسای آخرشو میکشه
کارول: و تو تو همچین شرایط سخت و غم انگیزی پیش شوهر سابقت نیستی هرچی باشه اونا هم آدمن و یه روزی عضو کوچیکی اما پر نقش تو خانوادشون داشتی
➕: اسم اون الدنگ رو نیار دیگه
تو همین حین یکدفعه خدمت کار اومد
خدمت کار: ببخشید خانوما شام خیلی وقته که حاضره عجله کنین یه وقت سرد میشه
سر میز که نشستیم یه حال و هوای خیلی بدی وجود داشت اونم بخاطر کارول و تهیونگ
کارول: چیزی شده شوهر خواهر آینده؟ چی دهنتو درگیر کرده؟ تازه داماد آینده
تهیونگ: نه فقط بخاطر وجود عروس خانومه که زیباییش چشمامو کور کرده
.....
شرط
۱۰۰ لایک ۱۰۰ کام
۳۶.۷k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.