چشمایی داشتی که میشد توی سیاهیشون غرق شد ساعت ها بهشون ن

چشمایی داشتی که میشد تویِ سیاهیشون غرق شد ساعت ها بهشون نگاه کرد و خسته نشد میشد ازشون صفحه ها نوشت..
چشمانی که همیشه همچیو لو میدادن
چشمانی که با بغض درخشان تر میشدن
وقتی گریه میکردی درست مثل بارون تو شب بود زیبا و تاریک
ولی خب آسمون تیره هم روشن میشه...
دیدگاه ها (۰)

این دیالوگ هیچ وقت از ذهنم بیرون نمیره _ _ _ _ ی هیولا رو ف...

+ اسمت چیه؟- لیوای 😓- فقط لیوای ..... 😈↠ #Attackontitan #AOT...

یکی تو مغزم داد میزنه:تحمل کن روزای خوب نزدیکن!

همان شاپرکی که مرا به جهانِ بیخیالی کشاند

تکپارتی از هان: (وقتی بارداری و....) امروز روزی بود که فهمید...

سه پارتی از لینو: (وقتی که تولدش....)درخواستی ات: پس غذا این...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_299بلند شدم و رفتم روی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط