part60
part60
علی-تارا خیلی خوشگل شده
خیلییییییییییییی
تارا-خیلی ممنون
متین-در حال تلاش برای
جاکردن لباس نیکا تو ماشین بودم
علی-لباس نیست که اقیانوس ارامه
تارا-متینکا رفتن
ساغدوشاهم چهارتاشون تویه ماشین بودن
چهارتاشون یه مشاین من
وعلیم سوار ماشین شدیم
علی-تارا لباست خیلی لختیه
تارا-مهم نیست
علی-منو اذیت میکنی نه؟
خوب اینجوری زشته
کلی ازدوستامون اونجان غریبه هایی که نمیشناسیمشون
تارا-ولش بابا
اصلا توچه گگیری دادی به این لباس من بدبخت
چرا اینهمه روم حساسی خوب
علی-خوب چون دوست دارم(خیلی خیلی اروم)
تارا-چی
علی-چون که خواهرمی منم روت غیرت دارم
تارا-هوم باشه
اصلا توعم داداشمی حق نداری باکسی گرم بگیری
به کسی بگی عزیزم
نمیدونم بیکی زیادی توجیه کنییی
اندرستند
علی-باشه(باخند)
تارا-جدی میگما بخداا
نیکا:
ی اهنگ شاد پلی کردم
یه دابسمش گرفتیم
بعد داشتم بااهنگه قرمیدادم
متینم نگا میکرد بم میخندید
خدایا مرسی که بلاخره این روزو دیدم
دیگه میتونم مطمعن باشم که
تا ابد خوشبخم
هوووووو
متین-اوه اوه کم کن مامانمه
نیکا-بده من
سهیلا-سلام متین کجایید
نیکا-سلام مامان
سهیلا-عه چطوری عروسکم
نیکا-خوبم شوما چطوری
سهیلا-شکر
کجایید مادر
نیکا-ما توراهیم داریم میریم سمت
باغ که عکس بگیریم
سهیلا-اها اوکی ماهم داریم اماده
میشیم بریم سالن
عروسی
نیکا-اهان باشه چیزه
نازلی اذیت نمیکنه
سهیلا-نه بابا
نیکا-مامان
سهیلا-جونم
نیکا-تروخدا لباس نازلی و اخر بپوشینید
کثیف نشه
سهیلا-ازدست تو
متین و من بزرگ کردم بد داری بهم
مادر بودن و یادی میدی
نیکا-خندیدم
بعد خدافظی قطع کردم
که متین وایستاد یهو
وا رسیدیم ؟
متین-بله
نیکا-خوب چرا پیاده نمیشیم
حرفم تموم نشده بود که متین
درارو قفل کرد
متین-خنده های شیطانی
یعنی ازدار دنیا
یه بوس به ما نصیب نمیشه؟
نیکا-متین(باخنده وحرص)
متین-شوخی نمیکنماااااا
رفتم جلو اروم شروع بخوردن لباش کردم
نیکا-همراهیش میکردم
اولین بوسه ای بود که خیالم راحت بود کسیم
ببینه مشکل ساز نمیشه
متین-دیگه نفس کم اوردم ولی دوست نداشم بیخیال
لباش بشم
ازش جداشدم
نیکا-ریدی تو رژم
متین-فداسرت
نیکا-ازاونجایی که از این شیطونیای
شما باخبر بودم
رژلبم واوردم باخودم
کاش علی میدی متینو پاره میکرد
شب عروسیمون نشه امروز؟
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی#رمان
علی-تارا خیلی خوشگل شده
خیلییییییییییییی
تارا-خیلی ممنون
متین-در حال تلاش برای
جاکردن لباس نیکا تو ماشین بودم
علی-لباس نیست که اقیانوس ارامه
تارا-متینکا رفتن
ساغدوشاهم چهارتاشون تویه ماشین بودن
چهارتاشون یه مشاین من
وعلیم سوار ماشین شدیم
علی-تارا لباست خیلی لختیه
تارا-مهم نیست
علی-منو اذیت میکنی نه؟
خوب اینجوری زشته
کلی ازدوستامون اونجان غریبه هایی که نمیشناسیمشون
تارا-ولش بابا
اصلا توچه گگیری دادی به این لباس من بدبخت
چرا اینهمه روم حساسی خوب
علی-خوب چون دوست دارم(خیلی خیلی اروم)
تارا-چی
علی-چون که خواهرمی منم روت غیرت دارم
تارا-هوم باشه
اصلا توعم داداشمی حق نداری باکسی گرم بگیری
به کسی بگی عزیزم
نمیدونم بیکی زیادی توجیه کنییی
اندرستند
علی-باشه(باخند)
تارا-جدی میگما بخداا
نیکا:
ی اهنگ شاد پلی کردم
یه دابسمش گرفتیم
بعد داشتم بااهنگه قرمیدادم
متینم نگا میکرد بم میخندید
خدایا مرسی که بلاخره این روزو دیدم
دیگه میتونم مطمعن باشم که
تا ابد خوشبخم
هوووووو
متین-اوه اوه کم کن مامانمه
نیکا-بده من
سهیلا-سلام متین کجایید
نیکا-سلام مامان
سهیلا-عه چطوری عروسکم
نیکا-خوبم شوما چطوری
سهیلا-شکر
کجایید مادر
نیکا-ما توراهیم داریم میریم سمت
باغ که عکس بگیریم
سهیلا-اها اوکی ماهم داریم اماده
میشیم بریم سالن
عروسی
نیکا-اهان باشه چیزه
نازلی اذیت نمیکنه
سهیلا-نه بابا
نیکا-مامان
سهیلا-جونم
نیکا-تروخدا لباس نازلی و اخر بپوشینید
کثیف نشه
سهیلا-ازدست تو
متین و من بزرگ کردم بد داری بهم
مادر بودن و یادی میدی
نیکا-خندیدم
بعد خدافظی قطع کردم
که متین وایستاد یهو
وا رسیدیم ؟
متین-بله
نیکا-خوب چرا پیاده نمیشیم
حرفم تموم نشده بود که متین
درارو قفل کرد
متین-خنده های شیطانی
یعنی ازدار دنیا
یه بوس به ما نصیب نمیشه؟
نیکا-متین(باخنده وحرص)
متین-شوخی نمیکنماااااا
رفتم جلو اروم شروع بخوردن لباش کردم
نیکا-همراهیش میکردم
اولین بوسه ای بود که خیالم راحت بود کسیم
ببینه مشکل ساز نمیشه
متین-دیگه نفس کم اوردم ولی دوست نداشم بیخیال
لباش بشم
ازش جداشدم
نیکا-ریدی تو رژم
متین-فداسرت
نیکا-ازاونجایی که از این شیطونیای
شما باخبر بودم
رژلبم واوردم باخودم
کاش علی میدی متینو پاره میکرد
شب عروسیمون نشه امروز؟
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی#رمان
۴.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.