part59
part59
یک روز قبل عروسی :
نیکا-خیلی استرس عروسی و داشتم نکنه
ارایشم خراب نشه
نکنه سالن جوری که میخوام درست نشد باشه
نبابا نیکا نگران نباش
تارا-برای نازلی خانم چی خریدی
نیکا-یه لباس عروس خوجل خریدم واسه
دخترکم
من فداش بشم
تارا-ببینم
وای چه خوشگلهههههه
خاله فدات بشه
علی-بدید ببینمش این
نازلی خانمو
دایی فدات بشه
چقد شبیه متینه اخه
شبیه بابای خنگتی
نیکا-عه اینجوری نگو به شوهرم
همون لحظه زنگ در خورد
عه متین حلال زاده
متین-سلام به همگی
همه سلام
مرتظی-سلام پسرم
زهرا-سلام داماد عزیزم
خوش اومدی
متین-خیلی ممنون
علی-نیومده جا تر کردیاااااا
متین-بله دیگه چی فکر کردی
نیکا-نیگا برا دخترم چی گرفتم
متین-په خوشگلههههه
علی-متین یدقه میای تراس
متین-باش
رفتم تراس جانم
علی-متین من ی معذرت خواهی بهت بدهکارم
متین-چه معذرت خواهی
علی-اونموقعه که نیکا حالش بد بود
من خیلی بدرفتاری کردم باهات
و زود قضاوتت کردم
متین-علی شرمندم میکنی
داداش ما این حرفا چیه اخه
علی-ولی یه قول بده بهم
متین-جانم
علی-هوای نیکارو زیاد داشته باشی
دلشم هیچوقت نشکون خوب
قول میدی
متین-روچشم
بریم تو دیگه
علی-بریم
متبن-تارا جون شوما همیشه اینجایی نه
تارا-من همیشه همجام چون خدام
تازشم من خواهر زنتم کصخل
راستی نیکااااااااااااااااا
نیکا-اروم نازلی خوابه
تارا-مادر نمونه😂😂
رقص چاقو رو من مریما
نیکا-جز تو کس دیگه ایم مگه هست
اصلا تو نری کی بره
راستی عکس کیکو دیدی
تارا-نه
نیکا -گوشیمو بده نشون بدم
تارا-اوم قشنگه(میذارم عکسشو)
روز عروسی :
نیکا-با متین رفتیم دنبال تارا
رفتیم ارایشگاه
نازلیم سپردیم به مامان متین
ارایشم تموم شده بود گتو این لباس و
با این ارایش و تاج
واقعا شبیه ملکه ها شده بودم
خیلی خوشحال بودم
تارا-جون بابا چه خوشگل شدی
نیکا-تارا ولی لباست زیادی بازه ها
خیلی خوشگل شدی توله
تارا-علی کم بود توعم اضافه شدیا
چشات خوشگل میبینه
نیکا-مهشادومهشیدوستاره ونگینم
خیلی قشنگ شده بودن
چهارتا از دوستای متینم
شاغدوش متین بودن
تاالان همیچی اوکی بود
ارایشگر-عروس خانم اقا داماد رسیدنا
نیکا-باش
تارا تو باعلی میای
تارا-هوم
ماشینم دست مامانمیناس
نیکا-اوکی
رفتم دم در
متین-نیکااومد
مثل ملکه هاشده بود
خیلی زیبا بود
خیلی خیلی
شبیه ملکه ها شدی نیکام
رفتم جلو بغلش کردم
خیلی خوشحالم که بلاخره تواین لباس دیدمت
نیکا-عزیزم بریم دیگه دیرمون میشه
علی-به به دوردونه ی من
چثد خوشگل شدی بیا بغلم ببینمت
نیکا-مرسی
علی-تارا امادست اره
تارا-سلاممممممممم
علی-به به تارا جونم چه قشنگ شدی
یعنی خیلی خوشگل خیلیییییییییییییی
ولی من دلم برای زخم بازمن تنگ میشه
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
یک روز قبل عروسی :
نیکا-خیلی استرس عروسی و داشتم نکنه
ارایشم خراب نشه
نکنه سالن جوری که میخوام درست نشد باشه
نبابا نیکا نگران نباش
تارا-برای نازلی خانم چی خریدی
نیکا-یه لباس عروس خوجل خریدم واسه
دخترکم
من فداش بشم
تارا-ببینم
وای چه خوشگلهههههه
خاله فدات بشه
علی-بدید ببینمش این
نازلی خانمو
دایی فدات بشه
چقد شبیه متینه اخه
شبیه بابای خنگتی
نیکا-عه اینجوری نگو به شوهرم
همون لحظه زنگ در خورد
عه متین حلال زاده
متین-سلام به همگی
همه سلام
مرتظی-سلام پسرم
زهرا-سلام داماد عزیزم
خوش اومدی
متین-خیلی ممنون
علی-نیومده جا تر کردیاااااا
متین-بله دیگه چی فکر کردی
نیکا-نیگا برا دخترم چی گرفتم
متین-په خوشگلههههه
علی-متین یدقه میای تراس
متین-باش
رفتم تراس جانم
علی-متین من ی معذرت خواهی بهت بدهکارم
متین-چه معذرت خواهی
علی-اونموقعه که نیکا حالش بد بود
من خیلی بدرفتاری کردم باهات
و زود قضاوتت کردم
متین-علی شرمندم میکنی
داداش ما این حرفا چیه اخه
علی-ولی یه قول بده بهم
متین-جانم
علی-هوای نیکارو زیاد داشته باشی
دلشم هیچوقت نشکون خوب
قول میدی
متین-روچشم
بریم تو دیگه
علی-بریم
متبن-تارا جون شوما همیشه اینجایی نه
تارا-من همیشه همجام چون خدام
تازشم من خواهر زنتم کصخل
راستی نیکااااااااااااااااا
نیکا-اروم نازلی خوابه
تارا-مادر نمونه😂😂
رقص چاقو رو من مریما
نیکا-جز تو کس دیگه ایم مگه هست
اصلا تو نری کی بره
راستی عکس کیکو دیدی
تارا-نه
نیکا -گوشیمو بده نشون بدم
تارا-اوم قشنگه(میذارم عکسشو)
روز عروسی :
نیکا-با متین رفتیم دنبال تارا
رفتیم ارایشگاه
نازلیم سپردیم به مامان متین
ارایشم تموم شده بود گتو این لباس و
با این ارایش و تاج
واقعا شبیه ملکه ها شده بودم
خیلی خوشحال بودم
تارا-جون بابا چه خوشگل شدی
نیکا-تارا ولی لباست زیادی بازه ها
خیلی خوشگل شدی توله
تارا-علی کم بود توعم اضافه شدیا
چشات خوشگل میبینه
نیکا-مهشادومهشیدوستاره ونگینم
خیلی قشنگ شده بودن
چهارتا از دوستای متینم
شاغدوش متین بودن
تاالان همیچی اوکی بود
ارایشگر-عروس خانم اقا داماد رسیدنا
نیکا-باش
تارا تو باعلی میای
تارا-هوم
ماشینم دست مامانمیناس
نیکا-اوکی
رفتم دم در
متین-نیکااومد
مثل ملکه هاشده بود
خیلی زیبا بود
خیلی خیلی
شبیه ملکه ها شدی نیکام
رفتم جلو بغلش کردم
خیلی خوشحالم که بلاخره تواین لباس دیدمت
نیکا-عزیزم بریم دیگه دیرمون میشه
علی-به به دوردونه ی من
چثد خوشگل شدی بیا بغلم ببینمت
نیکا-مرسی
علی-تارا امادست اره
تارا-سلاممممممممم
علی-به به تارا جونم چه قشنگ شدی
یعنی خیلی خوشگل خیلیییییییییییییی
ولی من دلم برای زخم بازمن تنگ میشه
#زخم_بازمن#علی_یاسینی#رمان
۶.۳k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.