رمان: دیدار اول
part⁵
*امیلی دستم رو کشید و ب زور منو برد وسط * که چی بشه ولم کن *خیلی بی حوصله * امیلی : نخیرم باید برقصی ا.ت : باشه * الکی خودم رو با ریتم آهنگ تکون دادم پانسی : این آدم برقص دیگه ا.ت (و خودش رقصید )اینجوی نگاه کن ا.ت *لبخند میزنه* منم خودم رو تکون میدم و میبینم داره بهم خوش میگذره و با ریتم آهنگ رقصیدم پانسی : هوووووو نگاه کن امیلی این همونی نیست که میگفت من حوصله ندارم حالش نیست *لحن مسخره کردن * (همه باهم خندیدم )ا.ت : من میرم یه چیزی بخورم مردم از تشنگی پانسی : منم میام خیلی تشنمه ا.ت خب بیا بریم امیلی تو نمیای امیلی: نه من همینجا منتظر میمونم تا بیاین *با پانسی به سمت میز رفتیم و از روی میز یک لیوان برداشتم و پر کردم و یکم خوردم پانسی هم همین کار رو کرد* ا.ت: وای تشنگیم رفت داشتم می مردما *پانسی خندید * پانسی : خدا سگت کنه نزدیک بود گیر کنه تو گلوم *خندیدم *( حس کردم یکی پشت سرمه و درست فکر میکردم متیو بود ) متیو :اممم ا.ت وقت داری باهات حرف بزنم ا.ت: آره بگو چی میخواستی بهم بگی ؟ *رو به پانسی * متیو : پانسی میشه بری پانسی : آره مشکلی نیست فقط ا.ت زود بیا ا.ت : باشه * رو به متیو *ا.ت : چی می خواستی بهم بگی ؟متیو :اممم ا.ت ..... راستش.... (می خواست بگه که من ازت خوشم میاد که تئودور گفت کی پایه جرعت حقیقته تو هم برای پیچوندن حرف زدن گفتی )ا.ت : متیو اگه چیز مهمی نیست بعدا بهم بگو متیو : نه چیز مهمی نیست بعدا بهت میگم ا.ت : خب بیا بریم متیو :ا.ت تو برو من میام ا.ت : نخیرم همین الان میای (دستش رو کشیدی و دنبال خودت بردی و جفتتون کنار امیلی نشستین )بیلیز: تئو بچرخون تئودور : باشه و بطری رو چرخوند به خودش و ریگولوس افتاد ریگولوس: جرعت یا حقیقت ؟تئودور : حقیقت ریگولوس خب .... یکی از بزرگترین اشتباهت چی بوده تئودور: اینکه سیگار می کشم و ریگولوس بطری رو چرخوند ( و یه چند دستی همین جوری بازی کردند ) (امیلی بطری رو چرخوند و به ریگولوس و متیو افتاد ) ریگولوس : تو این جمع از کی خوشت میاد برو ببوس ( میدونم کلا سه تا دخترن و یکی از اونا خواهرشه ولی شما فکر کنید یه چند تا دختر دیگه هم داریم ) 《از دید متیو》بلند شدم و رفتم سمت ا.ت چون واقعا از صبح که دیدمش یه جوری شدم و ا.ت رو بوسیدم 《از دید ا.ت》* وقتی منو بوسید شوکه شدم وسریع خودم رو عقب کشیدم (همه توی اون لحظه : برگام هوووو پشمام حاجی پشمام غیر از تئودور کل داشت با نگاهش منو می خورد )ا.ت : خب بریم ادامه ی بازی (با خودم )پشمام کراشم روم کراشه ولی به رو خودم نمی آوردم(متیو رفت سر جاش و وقتی دید که تئودور داره بهش نگاه میکنه گفت متیو : چیه تقصیر من که نیست از خواهرت خوشم اومده ..........
امیدوارم خوشتون اومده باشه
*امیلی دستم رو کشید و ب زور منو برد وسط * که چی بشه ولم کن *خیلی بی حوصله * امیلی : نخیرم باید برقصی ا.ت : باشه * الکی خودم رو با ریتم آهنگ تکون دادم پانسی : این آدم برقص دیگه ا.ت (و خودش رقصید )اینجوی نگاه کن ا.ت *لبخند میزنه* منم خودم رو تکون میدم و میبینم داره بهم خوش میگذره و با ریتم آهنگ رقصیدم پانسی : هوووووو نگاه کن امیلی این همونی نیست که میگفت من حوصله ندارم حالش نیست *لحن مسخره کردن * (همه باهم خندیدم )ا.ت : من میرم یه چیزی بخورم مردم از تشنگی پانسی : منم میام خیلی تشنمه ا.ت خب بیا بریم امیلی تو نمیای امیلی: نه من همینجا منتظر میمونم تا بیاین *با پانسی به سمت میز رفتیم و از روی میز یک لیوان برداشتم و پر کردم و یکم خوردم پانسی هم همین کار رو کرد* ا.ت: وای تشنگیم رفت داشتم می مردما *پانسی خندید * پانسی : خدا سگت کنه نزدیک بود گیر کنه تو گلوم *خندیدم *( حس کردم یکی پشت سرمه و درست فکر میکردم متیو بود ) متیو :اممم ا.ت وقت داری باهات حرف بزنم ا.ت: آره بگو چی میخواستی بهم بگی ؟ *رو به پانسی * متیو : پانسی میشه بری پانسی : آره مشکلی نیست فقط ا.ت زود بیا ا.ت : باشه * رو به متیو *ا.ت : چی می خواستی بهم بگی ؟متیو :اممم ا.ت ..... راستش.... (می خواست بگه که من ازت خوشم میاد که تئودور گفت کی پایه جرعت حقیقته تو هم برای پیچوندن حرف زدن گفتی )ا.ت : متیو اگه چیز مهمی نیست بعدا بهم بگو متیو : نه چیز مهمی نیست بعدا بهت میگم ا.ت : خب بیا بریم متیو :ا.ت تو برو من میام ا.ت : نخیرم همین الان میای (دستش رو کشیدی و دنبال خودت بردی و جفتتون کنار امیلی نشستین )بیلیز: تئو بچرخون تئودور : باشه و بطری رو چرخوند به خودش و ریگولوس افتاد ریگولوس: جرعت یا حقیقت ؟تئودور : حقیقت ریگولوس خب .... یکی از بزرگترین اشتباهت چی بوده تئودور: اینکه سیگار می کشم و ریگولوس بطری رو چرخوند ( و یه چند دستی همین جوری بازی کردند ) (امیلی بطری رو چرخوند و به ریگولوس و متیو افتاد ) ریگولوس : تو این جمع از کی خوشت میاد برو ببوس ( میدونم کلا سه تا دخترن و یکی از اونا خواهرشه ولی شما فکر کنید یه چند تا دختر دیگه هم داریم ) 《از دید متیو》بلند شدم و رفتم سمت ا.ت چون واقعا از صبح که دیدمش یه جوری شدم و ا.ت رو بوسیدم 《از دید ا.ت》* وقتی منو بوسید شوکه شدم وسریع خودم رو عقب کشیدم (همه توی اون لحظه : برگام هوووو پشمام حاجی پشمام غیر از تئودور کل داشت با نگاهش منو می خورد )ا.ت : خب بریم ادامه ی بازی (با خودم )پشمام کراشم روم کراشه ولی به رو خودم نمی آوردم(متیو رفت سر جاش و وقتی دید که تئودور داره بهش نگاه میکنه گفت متیو : چیه تقصیر من که نیست از خواهرت خوشم اومده ..........
امیدوارم خوشتون اومده باشه
- ۶.۴k
- ۳۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط