رمان جونگکوک مافیا
#رمان_جونگکوک_مافیا
part11
دیدم ک جیمین اونجا وایساده ترسیدم ک جونگکوک بفهمه
ویو جیمین
دیدم ا. ت خوشگلم دارع میاد ولی دست ی پسر دیگرو گرفته بود دلم تنگ شده بود براش من بخاطر اینکه مافیام و باعث میشد اذیت شه ولش کردم چون تو خطر بودم داشتم از حسودی میترکیدم چرا باید با بزرگترین مافیا جهان باشه
شک کردم ک مجبورش کردن چون ا. ت ادمی نیس ک با اینجور ادما باشه
ویو ا. ت
داشتم از ترس سکته میکردم ک نکنه جیمین بیاد و جونگکوک ی کاری کنه
۲ساعت بعد
جونگکوک مست کرده بود من بدتر از اون حالم دست خودم نبود ولی جیمین هی نگام میکرد
ا. ت: جونگکوک من میرم دستشویی
جونگکوک: باشه عزیزم
وقتی رسیدم تو دستشویی بهو جیمین جلوم ظاهر شد
جیمین: تو با جونگکوک چ سنمی داری
ا. ت: ب توچه تو ن دوست پسرمی ن هیچی
جیمین: منم مافیام ولی تو خطر بودم نخواستم تو اسیا ببینی واسه همین ولت کردم ولی بعد اون اتفاق هرچقدر دنبالت کردم پیدات نکردم
ا. ت: همون بهتر پیدام نکردی
خیلی مست بودم
جونگکوک: نظرت چیه بریم خونه بیبی؟
وقتی داشتیم از پله ها میرفتیم پایین جونگکوک جلوتر از من بود و من یهو پام. پیچ خورد و افتادم تو بغل جونگکوک و لبشو بوسیدم
سریع ازش جدا شدم
جونگکوک: میبینم شیطون شدی بیبی گرل (با خنده)
ا. ت: اوهوم
ویو جیمین
من داشتم نگاهشون میکردم و حسابی عصبانی بودم و...........
شرط ۵لایک
part11
دیدم ک جیمین اونجا وایساده ترسیدم ک جونگکوک بفهمه
ویو جیمین
دیدم ا. ت خوشگلم دارع میاد ولی دست ی پسر دیگرو گرفته بود دلم تنگ شده بود براش من بخاطر اینکه مافیام و باعث میشد اذیت شه ولش کردم چون تو خطر بودم داشتم از حسودی میترکیدم چرا باید با بزرگترین مافیا جهان باشه
شک کردم ک مجبورش کردن چون ا. ت ادمی نیس ک با اینجور ادما باشه
ویو ا. ت
داشتم از ترس سکته میکردم ک نکنه جیمین بیاد و جونگکوک ی کاری کنه
۲ساعت بعد
جونگکوک مست کرده بود من بدتر از اون حالم دست خودم نبود ولی جیمین هی نگام میکرد
ا. ت: جونگکوک من میرم دستشویی
جونگکوک: باشه عزیزم
وقتی رسیدم تو دستشویی بهو جیمین جلوم ظاهر شد
جیمین: تو با جونگکوک چ سنمی داری
ا. ت: ب توچه تو ن دوست پسرمی ن هیچی
جیمین: منم مافیام ولی تو خطر بودم نخواستم تو اسیا ببینی واسه همین ولت کردم ولی بعد اون اتفاق هرچقدر دنبالت کردم پیدات نکردم
ا. ت: همون بهتر پیدام نکردی
خیلی مست بودم
جونگکوک: نظرت چیه بریم خونه بیبی؟
وقتی داشتیم از پله ها میرفتیم پایین جونگکوک جلوتر از من بود و من یهو پام. پیچ خورد و افتادم تو بغل جونگکوک و لبشو بوسیدم
سریع ازش جدا شدم
جونگکوک: میبینم شیطون شدی بیبی گرل (با خنده)
ا. ت: اوهوم
ویو جیمین
من داشتم نگاهشون میکردم و حسابی عصبانی بودم و...........
شرط ۵لایک
۸.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.