پارتکما

⭐‌پارت۶۲/کما⭐‌

اطلاع دارید که ما داریم با شرکت زدرا همکاری میکنیم،ولی مطمئنم از این که ما یه طرح جدیدی داریم که فردا رو نمایی میشه و هیچ کس جز چند نفری که تو شرکت بهشون اعتماد دارم،از این طرح خبر ندارن،خبر ندارین.

این پروژه یه پروژه متفاوته.به جرئت میتونم بگم این بازی امسال به عنوان سرگرم کننده ترین بازی شناخته میشه و مطمئنم اینم میدونید که بدون حمایت شما ما بازم همیشه برنده این و اما حالا...

هانول لطفا برگه هارو جلو هر یک از سهامدارای محترم قرار بده.
هانول:چشم خانوم.
آت:همون طور که می‌بینید این برگه ها ،برگه های قراردادتون با شرکت وای جیه.اگه مایلید میتونید امضاش کنید و قرارداد رو فسخ کنید و سهامتون رو بردارین.این کار به ما ضرر چندانی وارد نمیکنه ولی راجب شما...مطمئن نیستم.

آقای کیم پاشو بریم کار زیاده از صبح تا چند دقیقه ی پیش داشتم زیر هزار تا برگه رو امضا میکردم.
+حس کردم که از سخن رانیم تعجب کرده ولی همون طور که من کیفمو از رو میز چنگ زدم و بلند شدم،اونم بلند شد و پشت سرم اومد.
همون طور که داشتم سمت خروجی قدم بر می داشتم بلند گفتم:
آت:هانول بعد از اینکه امضا کردن یا نکردن جمشون کن و ببرشون اتاق آقای کیم.

تهیونگ:اتاق من چرا؟
آت:واا تو نمیخوای یه گوهی بخوری؟این همه کار کردم حداقل تو چک کن ببین کی امضا کرده کی نکرده.البته بعید می‌دونم حتی یک نفرشان امضا کنن.
+اینا و آروم طوری که فقط خودش بشنوه گفتم و اومدم بیرون.
...
_فقط میتونم بگم که..واووو چقدر خفن.
خیلی اصرار کردم که بیاد دفتر من ولی نیومد و گفت که کار داره و منم رفتم سمت. دفتر خودم و لم دادم رو صندلیم و چشامو از رو خستگی بستم و یه هوفف بیرون فرستادم که در باز شد و کوک اومد تو.تو تنهاییمون خیلی صمیمی بودیم.کسایی که از هوییت واقعیم خبر داشتن مثل شرکام و زیر دستام،میدونستن که حتی یکی جرئت نداره تو چشام زل بزنه ولی این چهار نفر...این چهار نفر کلا برعکس بودن.
کوک:هوی تهیونگ چه خبر ؟گوه شدی؟(خنده و قه قهه)
تهیونگ:اولدنش که گاووی سرتو می‌ندازی پایین میای تو طویله نیست اینجا.دومندشم چرا باید گوه بسم؟اصلا راجب چی؟
کوک:چرا تو جلسه شبیه این پسر بچه های حرف گوش کنی بودی که وقتی مامانت میگه خفه شو خفه میشی؟
تهیونگ:الان آت جای مامانم بود؟
کوک:اره دیگه
تهیونگ:حوصله نداشتم می‌دونی که زیاد تو امور شرکت دخالت نمیکنم
راستی برنامم چیه واسه فردا و چند ساعت بعد؟
کوک:عاا بزار ببینم
تهیونگ:تو چطور منشی هستی که نمیدونی؟
کوک:خفه بابا. دارم چک میکنم چرا باید کارای تو رو یادم باشهه؟
تهیونگ:کوککک تو منشیمیی اصلا یه منشی دختر می‌زارم جای تو
_همون تور که سرش تو آی پد بود و داشت چک میکردم یه پوزخندی زد که چشام از تعجب گرد شد بعدش
دیدگاه ها (۱)

⭐‌پارت۶۳/کما⭐‌ بعدش خودش ادامه داد:کوک:آهان پس میخوام آت از ...

⭐‌پارت۶۴/کما⭐‌تهیونگ:جاااااان؟؟آت:میگم آغاز صبح ازش خبری نی ...

⭐‌پارت۶۱/کما⭐‌چند لحظه ای محو جذابیتش شدم.یه آدم چقدر می‌تون...

⭐‌پارت۶۰/کما⭐‌+مخ زنی تازه بود ولی خب یجوری رفتار کردم که ان...

فیک جدیدددددددددددد 🤍🔪 اسم:عشق‌نقره‌ای‌منتعداد پارت:نامعلومژ...

فیک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط