سناریو ران

که ناگهان ران با دستش در را میگیرد و میاید داخل خانه

ا/ت: هوی ران چرا میای تو
ران: تا تو میری لباس عوض کنی منم میام تو حال می‌شینم 😏
ا/ت:ران نیای تو اتاقم 😟
ران: باشه بابا نمیام 😒
ا/ت بای قیافه کیوت گفت:میسی🥹
ران:🔴😳 ب باشه حالا برو

از زبان راوی

ا/ت به سمت اتاقش رفت ران رو مبل خونه نشست

اندر ذهن ران

وای خدایا چرا آنقدر این دختره کیوته من باید اونو مال خودم کنم 😏😁

از زبان راوی

ا/ت حاضر شد (لباس ا/ت اسلاید دوم) به سمت ران رفت

ا/ت:ران خوشگل شدم😇
ران:ا اره خیلی خو خوشکل شدی😳
ا/ت:مرسی😜

از زبان راوی

ا/ت و ران به طرف بستنی فروشی راه افتادند و بعد از بیست مین به بستنی فروشی رسیدند

ران:ا/ت چه بستنی دوست داری
ا/ت:اممم من شکلاتی موخام😊
ران:با باشه😳

ران به طرف بستنی فروشی رفت و تو صف وایساده که ناگهان.....

بعد از مدت ها پارت دادم ممنون میشم حمایت کنید😜
دیدگاه ها (۵۱)

سلیقه من اینه دیگه شمارو نمی‌دونم

سناریو ران

مرگ بی پایان پارت ۳۰

رمان

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط