رمان تک پارتی
تک پارتی ( وقتی بدون اجازه اش رفتی بیرون )
یونگی -و ا/ ت +
خلاصه
دختری به اسم مین ا/ت که چهار ماهه با مین یونگی ازدواج کرده
یونگی صاحب بزرگترین شرکت کره جنوبی است
روزی مثل روزهای قبل یونگی رفته بود شرکت شب بود تقریبا ساعت نه بود
ا/ ت حوصله اش سر رفته بود درسته همیشه وقتی یونگی نبود حوصله هیچی و نداشت اما اینبار بشدت حوصله اش سر رفته بود
به دوستش مانا زنگ میزنه میگه بیا باهم بریم بیرون من حوصله ام سر رفته
مانا هم میگه آماده شو تا منو هیونجین بیایم دنبالت
ا/ ت لباساشو عوض میکنه و موهاشو مرتب میکنه و به مانا زنگ میزنه
(ویو ا/ ت )
مانا اومد دنبالم رفتم سوار ماشین شدم و سلام احوالپرسی کردم با مانا و هیونجین
+: میخوایم بریم کجا ؟
هیون : میریم پارک
+: اوکیه پس بریم
راه افتادیم سمت پارک و رفتیم شهر بازی ترن هوایی سوار شدیم خیلی ترسناک بود بدون یونگی من از همه چی میترسم
( ساعت یازده شب )
وای ساعت یازده یونگی باید برگشته باشه
+: هیون و مانا میشه منو ببرید خونه یونگی بفهمه بدون اجازه اش رفتم بیرون پوست از سرم میکنه
هیون : اوکی بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم منو رسوندن خونه آروم وارد خونه شدم انگار یونگی نیومده هنوز
+: هوففف
که یهو یه نفر از پشت کمرمو گرفت
( ویو یونگی )
امشب زوتر میرم خونه چون مطمئن هستم که ا/ ت حوصله اش سر رفته پس رفتم سوار ماشین شدم رفتم خونه وارد خونه شدم کسی نبود تو اتاق ها رو هم گشتم ا/ ت نبودش
حتما بدون اجازه رفته بیرون وایسا برگرده کارش دارم .
رفتم یه شیشه الکل برداشتم و مست کردم تا وقتی ا/ ت برگرده
دو ساعت بعد بود که صدای باز شدن در اومد ا/ ت بود
+: هوففف
رفتم آروم از پشت کمرشو گرفتم
-: بدون اجازه رفتی بیرون اره ؟
+: ببخشید
-: نه دیگه قبول نیست
آروم بلندش کردم بردمش تو اتاق و هر دومون رو لخت کردم
اول رفتم ما// رک گذاشتم رو گردنش اونم خیلی وحشیانه
که ناله کرد و ناله اون باعث تحریک شدنم شد
رفتم سی//نه هاشو مال//یدم و بعد یکیشون و کردم دهن و با یه دست دیگه ام سی//نه اش و مالیدم
بعد از چند مین رفتم پایین دی// کمو واردش کردم نال/ه ی بلندی کرد
شروع کردم کوب// یدن توش اونم فقط اه و نا/ له میکرد
بعد از پنج راند ازش کشیدم بیرون
که یهو خون ازش اومد اوه پر// ده اشو زدم
بردمش حموم و شکمش و ماساژ دادم .
-: قول بده دیگه بدون اجازه ام نری بیرون باشه بیبی ؟
+: باشه قول میدم ددی
تموم
یونگی -و ا/ ت +
خلاصه
دختری به اسم مین ا/ت که چهار ماهه با مین یونگی ازدواج کرده
یونگی صاحب بزرگترین شرکت کره جنوبی است
روزی مثل روزهای قبل یونگی رفته بود شرکت شب بود تقریبا ساعت نه بود
ا/ ت حوصله اش سر رفته بود درسته همیشه وقتی یونگی نبود حوصله هیچی و نداشت اما اینبار بشدت حوصله اش سر رفته بود
به دوستش مانا زنگ میزنه میگه بیا باهم بریم بیرون من حوصله ام سر رفته
مانا هم میگه آماده شو تا منو هیونجین بیایم دنبالت
ا/ ت لباساشو عوض میکنه و موهاشو مرتب میکنه و به مانا زنگ میزنه
(ویو ا/ ت )
مانا اومد دنبالم رفتم سوار ماشین شدم و سلام احوالپرسی کردم با مانا و هیونجین
+: میخوایم بریم کجا ؟
هیون : میریم پارک
+: اوکیه پس بریم
راه افتادیم سمت پارک و رفتیم شهر بازی ترن هوایی سوار شدیم خیلی ترسناک بود بدون یونگی من از همه چی میترسم
( ساعت یازده شب )
وای ساعت یازده یونگی باید برگشته باشه
+: هیون و مانا میشه منو ببرید خونه یونگی بفهمه بدون اجازه اش رفتم بیرون پوست از سرم میکنه
هیون : اوکی بریم
رفتیم سوار ماشین شدیم منو رسوندن خونه آروم وارد خونه شدم انگار یونگی نیومده هنوز
+: هوففف
که یهو یه نفر از پشت کمرمو گرفت
( ویو یونگی )
امشب زوتر میرم خونه چون مطمئن هستم که ا/ ت حوصله اش سر رفته پس رفتم سوار ماشین شدم رفتم خونه وارد خونه شدم کسی نبود تو اتاق ها رو هم گشتم ا/ ت نبودش
حتما بدون اجازه رفته بیرون وایسا برگرده کارش دارم .
رفتم یه شیشه الکل برداشتم و مست کردم تا وقتی ا/ ت برگرده
دو ساعت بعد بود که صدای باز شدن در اومد ا/ ت بود
+: هوففف
رفتم آروم از پشت کمرشو گرفتم
-: بدون اجازه رفتی بیرون اره ؟
+: ببخشید
-: نه دیگه قبول نیست
آروم بلندش کردم بردمش تو اتاق و هر دومون رو لخت کردم
اول رفتم ما// رک گذاشتم رو گردنش اونم خیلی وحشیانه
که ناله کرد و ناله اون باعث تحریک شدنم شد
رفتم سی//نه هاشو مال//یدم و بعد یکیشون و کردم دهن و با یه دست دیگه ام سی//نه اش و مالیدم
بعد از چند مین رفتم پایین دی// کمو واردش کردم نال/ه ی بلندی کرد
شروع کردم کوب// یدن توش اونم فقط اه و نا/ له میکرد
بعد از پنج راند ازش کشیدم بیرون
که یهو خون ازش اومد اوه پر// ده اشو زدم
بردمش حموم و شکمش و ماساژ دادم .
-: قول بده دیگه بدون اجازه ام نری بیرون باشه بیبی ؟
+: باشه قول میدم ددی
تموم
- ۴.۴k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط