بَچه که بودَم یه روز صُبح از خواب بیدآر شدَم و دیدَم عروس
بَچه که بودَم یه روز صُبح از خواب بیدآر شدَم و دیدَم عروسَکم نیست،اون روز خِیلی دُنبآل عروسَک گشتم و پیداش نکردَم.آخراش به گِریه افتاده بودَم مامانم کنار شومینه نشوندم و گُفت اگه بِه چیزی زیادی وآبسته بشی،روزی که از دستش میدی نمیتونی درست زِندِگی کنی
اون روز یآد گرفتم به چیزی وابسته نشَم
چند سال بعد توی دبستان به بغل دستیم گفتم این مداد رو تازه خریدَم و دوسِش دارم،هفّته ی بعدِش مداد رو یکی از رو میزَم دزدید،معلمم توی کلاس بهم گفت نباید به کسی بگی چی رو دوست داری و چی رو دوست نداری
الان فقط دختریم که به اتّفاقای اون روزا میخندم،اما هم وابسته ام هم همه میدونن که خیلی دوست دارم و در هَر حآلی میخوان با هم نبآشیم...من مطمئنم یه روز به اتفآقآی الآنم میخَندَم اما مطمئنم هستم که اینا نآبودم میکنه
مثلِه نَبود اون عَروسک و مدآدی که یِه روزی بِهترینآم بودن و میترسم از روزی که صبح از خوآب بیدار بشَم و دیگه نداشته باشَمت...
اون روز یآد گرفتم به چیزی وابسته نشَم
چند سال بعد توی دبستان به بغل دستیم گفتم این مداد رو تازه خریدَم و دوسِش دارم،هفّته ی بعدِش مداد رو یکی از رو میزَم دزدید،معلمم توی کلاس بهم گفت نباید به کسی بگی چی رو دوست داری و چی رو دوست نداری
الان فقط دختریم که به اتّفاقای اون روزا میخندم،اما هم وابسته ام هم همه میدونن که خیلی دوست دارم و در هَر حآلی میخوان با هم نبآشیم...من مطمئنم یه روز به اتفآقآی الآنم میخَندَم اما مطمئنم هستم که اینا نآبودم میکنه
مثلِه نَبود اون عَروسک و مدآدی که یِه روزی بِهترینآم بودن و میترسم از روزی که صبح از خوآب بیدار بشَم و دیگه نداشته باشَمت...
۸۹۴
۲۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.