-پیوند عشق و نفرت-
-پیوند عشق و نفرت-
-۶- ا/ت: هق...کوکو...الان...قراره چی بشه...؟
کوکو: سرشو گرفت تو دستش* نمیدونم ا/ت...
ا/ت: حال هارونا سان...هق...خیلی بده...؟
کوکو: بغض* اره... مشکل قلبی ای که داره با دارو حل نمیشه...
ا/ت: توی ... کدوم بیمارستان بستری شده؟
کوکو: برای چی...؟
ا/ت: چون من کار دارم اونجا
کوکو: ا/ت شر راه ننداز
ا/ت: نمی خوام کاری کنم هرچی باشه تو رو خیلی وقته از دست دادم...
کوکو: پاشو اگه می خوای بریم اونجا...
ا/ت: باشه...
*از زبان ا/ت ، دم در بیمارستان*
وایسادم و به ساختمون بیمارستان نگاه کردم.
ا/ت: کوکو، قشنگ نیست؟
کوکو: چی؟
ا/ت: اینکه توی بیمارستانی که به دنیا اومدی بمیری. بنظرم قشنگه؛
کوکو: می خوای چیکار... کنی...
ا/ت: همین الان قلبمو اهدا می کنم
-۶- ا/ت: هق...کوکو...الان...قراره چی بشه...؟
کوکو: سرشو گرفت تو دستش* نمیدونم ا/ت...
ا/ت: حال هارونا سان...هق...خیلی بده...؟
کوکو: بغض* اره... مشکل قلبی ای که داره با دارو حل نمیشه...
ا/ت: توی ... کدوم بیمارستان بستری شده؟
کوکو: برای چی...؟
ا/ت: چون من کار دارم اونجا
کوکو: ا/ت شر راه ننداز
ا/ت: نمی خوام کاری کنم هرچی باشه تو رو خیلی وقته از دست دادم...
کوکو: پاشو اگه می خوای بریم اونجا...
ا/ت: باشه...
*از زبان ا/ت ، دم در بیمارستان*
وایسادم و به ساختمون بیمارستان نگاه کردم.
ا/ت: کوکو، قشنگ نیست؟
کوکو: چی؟
ا/ت: اینکه توی بیمارستانی که به دنیا اومدی بمیری. بنظرم قشنگه؛
کوکو: می خوای چیکار... کنی...
ا/ت: همین الان قلبمو اهدا می کنم
۴۴.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.