رمان خانواده پارت سی
رمان خانواده پارت سی
شخصیت ها: ا/ت (مادر) جونگ سوک ( پدر ) اون وو ( پسر )
داشتیم انرژی زا میخوردیم که
سوزی گفت : میخوای......
گفتم : چی؟
گفت : میخوای بازی کنیم؟
گفتم : هاع....اره
سوزی:پس بیا سنگ کاغذ قیچی بازی کنیم برنده با دست میزنه تو سر بازنده
گفتم : باشه
سوزی: سنگ کاغذ قیچی
اون وو: قیچی
سوزی: سنگ
گفتم : اه باختم
موهامو دادم کنار تا بزنه تو سرم راستش میترسیدم سوزی دستش گرم کرد و دستشو گرفت رو سرم و
گفت : یک دو سه
زد تو سرش:(
گفتم : ای ای درد میاد.....قرمز شد؟
گفت : نه بابا اروم زدم
من داشتم از درد به خودم میپیچیدم این حرفو زد چشام گرد شد وقتی چشامو دید زد زیر خنده
گفتم : دوباره بازی کنیم
سنگ کاغذ قیچی
اون وو : کاغذ
سوزی: قیچی
دوباره ز تو سرش و تا سه دور دیگه هم اون وو باخت پسرم تقریبا سرش قرمز شده بود
(دور چهادم)
سوزی : سنگ کاغذ قیچی
اون وو: کاغذ
سوزی: سنگ
از خوشحالی پریدم هوا
گفتم : یسسسس بردم کلتو بیار جلو بزنم هها ها (پوز خند)
گفت : واقعا میخوای بزنی؟
گفتم : میخوای ببوسمت ؟ باید بزنمت دیگه
گفت: ایش بیا بزن ( موهاشو داد کنار)
رفتم جلو که بزنمش دیدم چشاشو بسته و از فیس صورتش معلوگ بود ترسیده و خیلی کیوت بود دوبارا سعی کردم بزنمش ولی فهمید دستمو اوروم جاو صورتش جم شد و ...دیگه نتونستم....بزنمش .....پیشونیشو بوسیدم
گفت : هعیییی چیکار میکنی؟ خل شدی ؟ مغز نداری؟
گفتم : خودت گفتی که چرا انقدر زود پشیمون میشی میخوای بزنم؟
گفت: نه نه اصلا
الان تقریبا ۴ ساعت بود که تو اتاقیم مدرسه تعطیل شده بود ساعت ۶ غروب بود گشنم شده بود و تصمیم گرفتم تلوزیونو روشن کنمو رامیون بخورم
به سوز گفتم : توهم میخوری
گفت : اره
گفتم : پس میشه درست کنی بلد نیستم
گفت : باشه
رامیونو اماده کردو فیلم ترسناک زدیم و سوزی وقتی میترسید منو بغل کرد منم به ظاهر اهمیتی ندادم ولی قلبم داشت میومد تو حلقم فیلمه دوساعته بود فیلم که تمام شد
سوزی گفت: مک چند وقته دارم تعریف یه فیلمیو شنیرم نمیدونم چه ژانریه ولی میگم ...قشنگه
گفتم: پس بزن ببینیم
فیلمو زد اولش ادی بود نیم ساعت اول فیلم معلوم شد فیلم پور.نه و.....
لایک کنید لطفا :)
شخصیت ها: ا/ت (مادر) جونگ سوک ( پدر ) اون وو ( پسر )
داشتیم انرژی زا میخوردیم که
سوزی گفت : میخوای......
گفتم : چی؟
گفت : میخوای بازی کنیم؟
گفتم : هاع....اره
سوزی:پس بیا سنگ کاغذ قیچی بازی کنیم برنده با دست میزنه تو سر بازنده
گفتم : باشه
سوزی: سنگ کاغذ قیچی
اون وو: قیچی
سوزی: سنگ
گفتم : اه باختم
موهامو دادم کنار تا بزنه تو سرم راستش میترسیدم سوزی دستش گرم کرد و دستشو گرفت رو سرم و
گفت : یک دو سه
زد تو سرش:(
گفتم : ای ای درد میاد.....قرمز شد؟
گفت : نه بابا اروم زدم
من داشتم از درد به خودم میپیچیدم این حرفو زد چشام گرد شد وقتی چشامو دید زد زیر خنده
گفتم : دوباره بازی کنیم
سنگ کاغذ قیچی
اون وو : کاغذ
سوزی: قیچی
دوباره ز تو سرش و تا سه دور دیگه هم اون وو باخت پسرم تقریبا سرش قرمز شده بود
(دور چهادم)
سوزی : سنگ کاغذ قیچی
اون وو: کاغذ
سوزی: سنگ
از خوشحالی پریدم هوا
گفتم : یسسسس بردم کلتو بیار جلو بزنم هها ها (پوز خند)
گفت : واقعا میخوای بزنی؟
گفتم : میخوای ببوسمت ؟ باید بزنمت دیگه
گفت: ایش بیا بزن ( موهاشو داد کنار)
رفتم جلو که بزنمش دیدم چشاشو بسته و از فیس صورتش معلوگ بود ترسیده و خیلی کیوت بود دوبارا سعی کردم بزنمش ولی فهمید دستمو اوروم جاو صورتش جم شد و ...دیگه نتونستم....بزنمش .....پیشونیشو بوسیدم
گفت : هعیییی چیکار میکنی؟ خل شدی ؟ مغز نداری؟
گفتم : خودت گفتی که چرا انقدر زود پشیمون میشی میخوای بزنم؟
گفت: نه نه اصلا
الان تقریبا ۴ ساعت بود که تو اتاقیم مدرسه تعطیل شده بود ساعت ۶ غروب بود گشنم شده بود و تصمیم گرفتم تلوزیونو روشن کنمو رامیون بخورم
به سوز گفتم : توهم میخوری
گفت : اره
گفتم : پس میشه درست کنی بلد نیستم
گفت : باشه
رامیونو اماده کردو فیلم ترسناک زدیم و سوزی وقتی میترسید منو بغل کرد منم به ظاهر اهمیتی ندادم ولی قلبم داشت میومد تو حلقم فیلمه دوساعته بود فیلم که تمام شد
سوزی گفت: مک چند وقته دارم تعریف یه فیلمیو شنیرم نمیدونم چه ژانریه ولی میگم ...قشنگه
گفتم: پس بزن ببینیم
فیلمو زد اولش ادی بود نیم ساعت اول فیلم معلوم شد فیلم پور.نه و.....
لایک کنید لطفا :)
۳.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.