عشق آغشته به خون
。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۵۰ (。☬。)
مین جی آروم نگاهش کرد هنوز هم چشم هایش بسته بود این حالت دیگه ای از آدم دوقطبی بود آخه هر ساعت ها یه جور هستند ..
مین جی : پس تو کی هستی ؟
تهیونگ بی احساس و آروم گفت : من تهیونگم کیم تهیونگ گاهی وقت ها ماینا میاد یا افسردگی .. ولی اونا هر یکی شخصیت دیگه ای دارین با اونا ازدواج کردی نه با من
مین جی با دلسوزانه ای نگاهش کرد سپس از شدت بغض گلوش گرفته و چونش لرزید .. نمیفهمید هیچگونه حال تهیونگ را متوجه نمیشد .. این حال غمیگش اسم حال تنهاییش این حال بغض آلوده اش سخت خودره از زندگی و آدم ها .. مین جی چشم به صورت تهیونگ دوخته بود .. مژه های بلندش چشم های که از زیر شکسته بود لب های خشکش مین جی با چشم هایش کله صورت تهیونگ را نگاه کرد دلش میلرزید دلش خواست تنها دست هایش را به آغوش باز کند و آن پرنده ای بی بال را زیر بال خودش بگیرد و تنها بگه " دیگه پیشم دیگه نمیزارم تنها بمونی و مانیا یا هر چیزی دیگه ای بهت هجوم بیاره فقد تهیونگ باشی .. " با بغض نفس سختی کشید .. سپس نگاه ازش گرفت و به سقف دوخت درد جسمی و روحی داشت روی مین جی تاثیر میگذاشت .. زیر لبی با درد وحشتناکی مواجه شد سخت و تند دستش را روی شکمش گذاشت سپس صورت را تو هم برد
تهیونگ: چته
مین جی تند روی پهلو پشت به تهیونگ چرخید سپس با صدا محکمش گفت : مهم نیست ... تهیونگ همان گونه با فاصله کمی ازش دراز کشیده و چراغ را خاموش کرد ...
(。☬。)پارت ۵۰ (。☬。)
مین جی آروم نگاهش کرد هنوز هم چشم هایش بسته بود این حالت دیگه ای از آدم دوقطبی بود آخه هر ساعت ها یه جور هستند ..
مین جی : پس تو کی هستی ؟
تهیونگ بی احساس و آروم گفت : من تهیونگم کیم تهیونگ گاهی وقت ها ماینا میاد یا افسردگی .. ولی اونا هر یکی شخصیت دیگه ای دارین با اونا ازدواج کردی نه با من
مین جی با دلسوزانه ای نگاهش کرد سپس از شدت بغض گلوش گرفته و چونش لرزید .. نمیفهمید هیچگونه حال تهیونگ را متوجه نمیشد .. این حال غمیگش اسم حال تنهاییش این حال بغض آلوده اش سخت خودره از زندگی و آدم ها .. مین جی چشم به صورت تهیونگ دوخته بود .. مژه های بلندش چشم های که از زیر شکسته بود لب های خشکش مین جی با چشم هایش کله صورت تهیونگ را نگاه کرد دلش میلرزید دلش خواست تنها دست هایش را به آغوش باز کند و آن پرنده ای بی بال را زیر بال خودش بگیرد و تنها بگه " دیگه پیشم دیگه نمیزارم تنها بمونی و مانیا یا هر چیزی دیگه ای بهت هجوم بیاره فقد تهیونگ باشی .. " با بغض نفس سختی کشید .. سپس نگاه ازش گرفت و به سقف دوخت درد جسمی و روحی داشت روی مین جی تاثیر میگذاشت .. زیر لبی با درد وحشتناکی مواجه شد سخت و تند دستش را روی شکمش گذاشت سپس صورت را تو هم برد
تهیونگ: چته
مین جی تند روی پهلو پشت به تهیونگ چرخید سپس با صدا محکمش گفت : مهم نیست ... تهیونگ همان گونه با فاصله کمی ازش دراز کشیده و چراغ را خاموش کرد ...
- ۴.۳k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط