پارت کما

⭐‌پارت ۷/کما⭐‌
بابا: ۱۳ سال پیش درست روز تولدم مادرت تو
رو بهم هدیه داد من می‌خواستم صاحب یه دختر ناز بشم به تهیونگ افتخار میکنم ولی من یه دختر هم میخواستم اون روز مادر تورو از پرورشگاه که آورد انگار کل دنیا رو بهم دادن و از اون روز تو شدی عزیز ترین کسم.اگه بری ما دیگه نمی‌تونیم خوشحالی رو پیدا کنیم پس خواهش میکنم سعی کن بیدار شی...

با شنیدن حرفهای پدرم بغضم ترکید و زدم زیر گریه ولی میدونی انگار یکم دیگه پر رنگ شدم و همین حرفا بهم قدرت داد طوری که دستای مادرم رو که داشت سرمو نوازش میکرد رو حس کردم.تقریبا ۱ ساعت گذشته بود و دیگه ساعت ۱۲ ظهر بود .دیگه وقت رفتن پدر و مادرم سر کار شد

تهیونگ:مامان ،بابا شما دیگه باید برین.

مامان و بابا:پسرم الان زنگ می‌زنیم مرخصی میگیرم ...

تهیونگ:نه شما به کاراتون برسید من مواظبشم.

بابا:تهیونگ پسرم از کنارش جم نخور باشه ..

همه چی به همین روند ادامه پیدا کرد و ۱ همفته گذشت تا روزی که دکتر اومد و گفت....


پارت بعدی ادامشو میزارم 🤣🤣
نظرتون¿¿¿
حمایت پلیز♥️
فالو کن گمم نکنی تا ادامشو بخونی🥹♥️
خب بچه ها دو پارت بعدی خیلی به نظرم باحاله حمایت کنین زود بزارم😍
دیدگاه ها (۱)

⭐‌پارت ۸/کما⭐‌دکتر:متاسفم آقای کیم ایشون دیگه شانسی برای زند...

⭐‌پارت۹/کما⭐‌اون همین طوری بی جون افتاده بود رو تخت بیمارستا...

‌⭐پارت۶/کما⭐‌تهیونگ:الو سلام بابا خوبی؟بابا:خوبم پسرم از دوس...

⭐‌پارت ۵/کما⭐‌تهیونگ:الوو بابا..بابا:تهیونگ کجا موندین پس؟-ن...

کاش براتون مهم بودم

خون آشام عزیز (73)

پارت ۳ویو نامجون جذاب خودمون:بعد از ایکه کلی کتکش زدم با صدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط