پارت کما

⭐‌پارت ۸/کما⭐‌
دکتر:متاسفم آقای کیم ایشون دیگه شانسی برای زنده موندن نداره ولی مریضای دیگه شاید یه شانس دیگه داشته باشم پس ما باید دستگاه رو از ایشون قطع کنیم متاسفم:)

تهیونگ:دیوونه شدی ؟میخوای بمیری(داد)؟
گمشو بیرون نه اصلا وایسا من الان بر میگردم .
(چند دقیقه بعد)
تهیونگ:خب حالا گمشو بیرون .از بیمارستان من گمشو بیرون فهمیدی؟

+دکتر دهنش باز مونده بود منم همین طور .یعنی تهیونگ بیمارستانه به این بزرگی رو خرید؟واوووو...
+ولی ذهنم به حرف دکتر مشغول شد یعنی قراره بمیرم؟تا همینجا بود ؟اخر من اینه؟من فقط ۲۱ سالمه...:))
داشتم به این فکر میکردم که تهیونگ اومد بالا سرم.
تهیونگ:آت اینا دارن چی میگن تو که منو تنها نمیزاری میزاری؟

-همین طور داشتم گریه میکردم اشکام داشت رو صورت ضریف آت می‌افتاد..

ـــ
اون همین طوری بی جون افتاده بود رو تخت بیمارستان من نمی‌تونستم کاری کنم .

الان تقریبا ۳ روز از اون ماجرا می‌گذشت .
به خاطر اداره شرکت و البته رسیدگی به بعضی چیزا مجبور بودم اکثر اوقات تنهاش بزارم
معمولا شرکت نمی‌رفتم و مرخصی گرفته بودم ولی امشب فرق داشت.

جونگ کوک:آلو تهیونگ!

تهیونگ:بنال ببینم باز چیشده؟

جونگ کوک:پشت تلفن نمیشه سریع پاشو بیا شرکت

متشکرم که فیکمو میخونین🥲♥️
نظرتون¿¿¿
حمایت پلیز🥲♥️
فالو لطفا🥲♥️
دیدگاه ها (۱)

⭐‌پارت۹/کما⭐‌اون همین طوری بی جون افتاده بود رو تخت بیمارستا...

⭐‌پارت۱۰/کما⭐‌جونگ کوک:چویی یه سوژه داره برات,باید یکی از او...

⭐‌پارت ۷/کما⭐‌بابا: ۱۳ سال پیش درست روز تولدم مادرت تو رو به...

‌⭐پارت۶/کما⭐‌تهیونگ:الو سلام بابا خوبی؟بابا:خوبم پسرم از دوس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط