غنیمتی ست تورا داشتن.
غنیمتیست تورا داشتن.
در این گذار، که پر وحشت است و پر ظلمات،
شب سترون دلگیر
از زنجیر میگذرد.
فدای گیسویت، اما:
تو با منی و
تا تو با من باشی
شب از نوازش گیسویت،
از حریر میگذرد.
تو از کدام افق میآیی
که پاکبازتر از خورشیدی؟
صنوبری چون تو، چون میروید
در پلشتیی این لوش و لاشهزار،
خدا را؟!
بگو بدانم:
کدام گوشهی این خاک پاک مانده
نگارا؟!
بهسوی من چو میآیی،
تمام تن تپش و بال میشوم.
چو در تو مینگرم،
زلال میشوم.
سخن چو میگویی،
آفتاب بر میآید،
و می پذیرم من
که هیچ زشت و دروغ و دغا نمیپاید،
و میسرایم، با نائی از سکوت،
که مولوی حق داشت
هماره عاشق بودن را
هماره بسراید.
#اسماعیل_خویی
غنیمتیست تورا داشتن.
در این گذار، که پر وحشت است و پر ظلمات،
شب سترون دلگیر
از زنجیر میگذرد.
فدای گیسویت، اما:
تو با منی و
تا تو با من باشی
شب از نوازش گیسویت،
از حریر میگذرد.
تو از کدام افق میآیی
که پاکبازتر از خورشیدی؟
صنوبری چون تو، چون میروید
در پلشتیی این لوش و لاشهزار،
خدا را؟!
بگو بدانم:
کدام گوشهی این خاک پاک مانده
نگارا؟!
بهسوی من چو میآیی،
تمام تن تپش و بال میشوم.
چو در تو مینگرم،
زلال میشوم.
سخن چو میگویی،
آفتاب بر میآید،
و می پذیرم من
که هیچ زشت و دروغ و دغا نمیپاید،
و میسرایم، با نائی از سکوت،
که مولوی حق داشت
هماره عاشق بودن را
هماره بسراید.
#اسماعیل_خویی
۲.۴k
۱۰ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.