چقدر زیاد


چقدر زیاد ،
خاطرات مشترک نداریم ،
چقدر لحظه هایِ با هم بودن نداشتیم ،
چه بی انتها ،
دستانِ هم را نگرفتیم ،
چه بی اندازه،
قدم به قدم با هم گام برنداشته ایم ،
چه بی کرانه،
در چشمانِ هم نگاه در نگاه نشده ایم ،
چه وسعتِ عظیمی ست،
نجوایِ حرف هایِ از سرِ عشقمان ،
که در گوش هایمان زمزمه نکردیم ،
چه بی پروا با لب هایمان ،
به لمسی عاشقانه ،
با هم سخن نگفته ایم ،
چه شب ها آغوش در آغوش هم ،
به سحر نرساندیم،
چه بی تکرار،
پر از حسرتِ روزهایِ نبودنیم،
و چقدر سخت است ،
زمانی که تکرار نخواهد شد،
نفرین بر همه ی نبودن ها....

#عارف_اخوان
دیدگاه ها (۴)

‌غنیمتی‌ست تورا داشتن.در این گذار، که پر وحشت است و پر ظلمات...

‌هیچ چیزِ این جهان که پیش روی ماستبه ظرافت شگفت تو نمی‌رسد؛ظ...

در چشمهایِ سیاهش شب ابدی و تاریکیِ متراکمی را که جستجو میکرد...

‌پنجره باز بودپنجره‌ی شب لب‌ریز از تاریکی و بادبا این‌همه تا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط