داستان زندگی من پارت 9

کوک :بتمرگ بابا زر زدم
ا/ت:وایی چقدر خندیدیم نمک پاش
کوک:فعلا که داشتی از ترس می مردی ولی دوستت دارم
ا/ت:بازم داری زر می زنی
کوک:من جدی ام (جدی و خمار)
ا/ت:یعنی واقعا..
واقعا.. دوست...م..داری؟
کوک:آره
ا/ت:از کی؟
کوک :از دوران دبیرستان
ا‌/ت:دیگه واقعا داری زر می زنی پس اگه دوستم داشتی چرا برا قلدی می کردم اینهمه اذیتم کردی
کوک :چون می خاستم بهت نزدیک بشم تو به هیچ پسری نگاه نمی کردی منم برای اینکه بهت نزدیک بشم برات قلدری می کردم می فهمی وقتی فهمیدم چقدر گریه کردم هروز می رفتم سر قبرت و گریه می کردم
ا/ت:.....
کوک:باهام قرار بزار
ا/ت:هییی خیلی زوده اول باید کاری کنی عاشقت بشم بعدش
که یهو جونگ کوک کمر منو گرفت به خودش چسپوندو لبمو بوسید باورم نمیشه اولین بوسه ام شد با جونگ کوک اولش بلد نبودم چطور اینکارو می کردن که بعد بلد شدم و همراهی کردم فکر کنم دارم عاشقش می شم
دیدگاه ها (۷)

داستان زندگی من پارت 10

داستان زندگی من پارت 11

داستان زندگی من پارت 8

بچه ها من فردا امتحان نهایی دارم ولی فردا 4 پارت می زارم

مدرسه اوکی داpart48ا/ت: الو سلام... : سلام ا/ت خوبی گوشی رو ...

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

قلب یخیپارت ۱۴با اینکه شرط هارو رعایت نکردید ولی گذاشتم، نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط