ازدواج اجباری♥ p8
ات: من خودم انتخاب میکنم چی میخوای
ته: اوکی
ات و ته وارد فروشگاه شدن(علامت کارکنان فروشگاه☆)
☆خیلی خوش امدین
ذهن☆»» وای پسره چقد جذابه اومای گاد دختره بیعشور رو نگا اما اینا چرا انقدر با اخم به هم دیگه نگا میکنن نکنه از هم بدشون میاد بهتره با دختره خوب بشم بعد ازش بپرسم
ات: سلام ممنون میخواستم یه لباس عروس پف دار ببینم
☆بله عزیزم از این طرف بیا تا برات یکی از بهترینا رو نشون بدم
ات: چه دختره خوبی هستی
رفتن(تهیونگ رو یه مبل نشسته)
☆خب نظرتون راجب این چیه؟
ات: نه خیلی پوشیدس
☆میگم شوهرتون ناراحت میشه اخه
ات: ایش به عنم
☆پس همدیگه رو دوست ندارین(زیر لب)
ات: خب این این قشنگه
☆بله
ات پوشید امد وایستاد جلوی ته
ویو ته
هانا بهم پیام داده بود(دوست دختر آنلاین) دیروز نتونستم جواب بدم الانم پیام میدم چرا جوابمو نمیده که با صدای ات به خودم امدم
ات: هیی اسکل با تو عم
ته: ها چت.... خوشگل شدی
ات: میدونم😎خب اینو برمیدارم
☆برین به اون خانومه که اونجاس بگین
ات رفت
☆خب اقا فک میکنم که به یه دوست دختر نیاز داری(چشمک)
ته: مگه ندیدی من زن دارم
☆ولی همدیگه رو که دوست ندارین
ته: تـ تـ تو ازکجامیدونی
☆اوه ددی
ته: ددی؟ هه خفه شو
☆نشست رو پای ته و خودشو به ته میمالید
ته: بلندشو خجالتم سرت نمیشه
که یهو ات امد
ات:تـ تـ ته؟
ته: ااات!
ات: پسره هیزززز(داد زد و رفت)
ته: یه سیلی به دختره زد و گفت
ته: خجالت بکش هرزه من زن دارم اگه اونو دوست نداشته باشم یکی دیگه هست که دوسش دارم
☆ایششش
ته رفت دنبال ات
ویو ات
برام مهم نبود که باکی میگرده یا دوست دختر داره اما این دیگه زیاده روی بودجلوی چشمم یه دخترو رو پاهاش بنشونه پسره هیززز(آخری رو دادزد) وای چه گوهی خوردم همه دارن نگام میکنن
که یهو انگار یکی نفس زنان داشت میومد سمتم
برگشتم دیدم تهوینگه
ات: برو خوش بگذرون دیگه نه اصلا ببخشید بد موقع مزاحم شدم
ته: اولن دختره خودش امد نشست رو پام دومن ما که ازدواجمون الکیه نکنه تو..
ات: زرنزن خدا نکنه
ته: بیا بریم
ات: با تو نمیام
ته: باشه پس از لامبرگینی خبری نیست
ات: ته جونمممم قشنگممممم
ته: ایش بسه باشه بریم
ات: راستی تو چی پس من کفش اینارو از اونجا گرفتم
ته: من لباس دارم به اندازه کافی
ات: خسیس(زیر لب)
ته: بریم عمارتو ببین
ات: لتس گووو
رفتن سوار ماشین شدن
ات: تازگیا دازم باهات حال میکنم😎
ته: بایدم بکنی
ات: هوم... ای وای تهیون باید بهش پیام بدم چند روزه جوابمو نداده
ته: هانا هم نداده
ات: آخه عزیزم چقدر بهم پیام داده(تهیون رو میگه)
ان: بزار یه جواب عاشقانه بدم
ته: بزارببینم چی میدی
ات: شخصیه(زبون دراضی میکنه)
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺♥
شرطا
17لایک
17کامنت
ته: اوکی
ات و ته وارد فروشگاه شدن(علامت کارکنان فروشگاه☆)
☆خیلی خوش امدین
ذهن☆»» وای پسره چقد جذابه اومای گاد دختره بیعشور رو نگا اما اینا چرا انقدر با اخم به هم دیگه نگا میکنن نکنه از هم بدشون میاد بهتره با دختره خوب بشم بعد ازش بپرسم
ات: سلام ممنون میخواستم یه لباس عروس پف دار ببینم
☆بله عزیزم از این طرف بیا تا برات یکی از بهترینا رو نشون بدم
ات: چه دختره خوبی هستی
رفتن(تهیونگ رو یه مبل نشسته)
☆خب نظرتون راجب این چیه؟
ات: نه خیلی پوشیدس
☆میگم شوهرتون ناراحت میشه اخه
ات: ایش به عنم
☆پس همدیگه رو دوست ندارین(زیر لب)
ات: خب این این قشنگه
☆بله
ات پوشید امد وایستاد جلوی ته
ویو ته
هانا بهم پیام داده بود(دوست دختر آنلاین) دیروز نتونستم جواب بدم الانم پیام میدم چرا جوابمو نمیده که با صدای ات به خودم امدم
ات: هیی اسکل با تو عم
ته: ها چت.... خوشگل شدی
ات: میدونم😎خب اینو برمیدارم
☆برین به اون خانومه که اونجاس بگین
ات رفت
☆خب اقا فک میکنم که به یه دوست دختر نیاز داری(چشمک)
ته: مگه ندیدی من زن دارم
☆ولی همدیگه رو که دوست ندارین
ته: تـ تـ تو ازکجامیدونی
☆اوه ددی
ته: ددی؟ هه خفه شو
☆نشست رو پای ته و خودشو به ته میمالید
ته: بلندشو خجالتم سرت نمیشه
که یهو ات امد
ات:تـ تـ ته؟
ته: ااات!
ات: پسره هیزززز(داد زد و رفت)
ته: یه سیلی به دختره زد و گفت
ته: خجالت بکش هرزه من زن دارم اگه اونو دوست نداشته باشم یکی دیگه هست که دوسش دارم
☆ایششش
ته رفت دنبال ات
ویو ات
برام مهم نبود که باکی میگرده یا دوست دختر داره اما این دیگه زیاده روی بودجلوی چشمم یه دخترو رو پاهاش بنشونه پسره هیززز(آخری رو دادزد) وای چه گوهی خوردم همه دارن نگام میکنن
که یهو انگار یکی نفس زنان داشت میومد سمتم
برگشتم دیدم تهوینگه
ات: برو خوش بگذرون دیگه نه اصلا ببخشید بد موقع مزاحم شدم
ته: اولن دختره خودش امد نشست رو پام دومن ما که ازدواجمون الکیه نکنه تو..
ات: زرنزن خدا نکنه
ته: بیا بریم
ات: با تو نمیام
ته: باشه پس از لامبرگینی خبری نیست
ات: ته جونمممم قشنگممممم
ته: ایش بسه باشه بریم
ات: راستی تو چی پس من کفش اینارو از اونجا گرفتم
ته: من لباس دارم به اندازه کافی
ات: خسیس(زیر لب)
ته: بریم عمارتو ببین
ات: لتس گووو
رفتن سوار ماشین شدن
ات: تازگیا دازم باهات حال میکنم😎
ته: بایدم بکنی
ات: هوم... ای وای تهیون باید بهش پیام بدم چند روزه جوابمو نداده
ته: هانا هم نداده
ات: آخه عزیزم چقدر بهم پیام داده(تهیون رو میگه)
ان: بزار یه جواب عاشقانه بدم
ته: بزارببینم چی میدی
ات: شخصیه(زبون دراضی میکنه)
ادامه دارد..
حمایت کنید 🥺♥
شرطا
17لایک
17کامنت
۱۶.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.