ازدواج اجباری♥ p9
ت: شخصیه(زبون دراضی میکنه)
ات پیام میده
ته: عه به گوشیم پیام امد هاناست عزیزم دلم براش یه زره شده بود
ات: اه اه جندشش ببینم چی گفته؟
ته: شخصیه(اداشو در میاره)
ویو رسیدن به عمارت
ات: اوههههه ببینم چرا مشکی خیلی خفس خونت اتاقم کو جداست نه؟
ته: نه پس یکی میکونمشون
ات: افرین
رفتن داخل
ات: اتاقتو میخوابم بینم
ته: اوکی رفتن تو اتاق
ات: وااااچرا همه چی مشکی؟
ته: پس چی صورتی؟
ات: ایش خب ماله منو کیوت کن
ته: بیا برو ببین خوشت میاد
ات: کجاس
ته: اتاق بغلی
ات: من تنهایی نمیرم تو هم بیا
ته: چرا میترسی(خنده)
ات: یااا خنده نداره خونت کلا مشکیه شبیع خونع های جن زدس
ته: اتاق تو فرق داره برو ببینش من میام
ات: رفتم داخل اتاق
ات: وایی به این میگن اتاق ببین چه کیوته اخه خدا فدای اتاقم بشم
ته: حالت خوبه(تعجب)
ات: اره چطور
ته: چون میخوای فدای اتاقت بشی
ات: ایش ببین امروز قراره بریم به مامان بابامون بگیم همدیگه رو دوست داریم
ته: اوکی بیا بریم نگران میشین
ات: باشه ولی میشه تو جلوتر بری
ته: ما فردا نه پس داریم ازدواج میکنم بعد تو بعضی وقتا تنها میشی بعد الان میترسی
ات: هه کور خوندی وقتی من خانم این خونه بشم سفیدش میکنم
ته: خدایا منو خیار کن
ات: مگه نیستی؟
ته: منحرف
ات: خودتییی
رفتن سوار ماشین بشن رفتن خونه ات اینا
درو زدن
ات: خب مثل نقشه پیش میریم دستتو بده من
ته: اوکی
م، ا: دخترم کجا بودی نگران شدم
ات: سلام مامانی با ته جونم رفته بودیم خرید بعد رفتیم خونمون رو ببینیم
م، ا: ته جونم؟
ات: اره فداش بشم(با حرص😂) میزاری بیایم تو
م، ا:اوه بیاین بیاین
رفتن تو
همه: سلام
ته، ات: سلام
م، ا: خب قضیه چیه؟
ته: منو ات همدیگه رو دوست داریم خیلی هم دوست داریم مگه نه عشقم
ات: اره اره ته جونم
م، ت: یعنی شما عاشق همدیگه شدین
ات: اره(پلک میزنه)
ب، ا: اخیشش به آرزوم رسیدم
ب، ت: منم داداش حالا که اینطوره عروسی رو فردا میگیریم ما دعوت نامه هارو امروز بخش میکنیم
ات وته(لخند حرص دار)
م، ا: بیاین نهار
ات: چشم
رفتن نهار خوردن
ات: ته جونم بیا بریم بالا
ته: امدم
رفتن اتاق
ات: یه مشکل
ته: چی؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
شرطا
15لایک
15کامنت
ات پیام میده
ته: عه به گوشیم پیام امد هاناست عزیزم دلم براش یه زره شده بود
ات: اه اه جندشش ببینم چی گفته؟
ته: شخصیه(اداشو در میاره)
ویو رسیدن به عمارت
ات: اوههههه ببینم چرا مشکی خیلی خفس خونت اتاقم کو جداست نه؟
ته: نه پس یکی میکونمشون
ات: افرین
رفتن داخل
ات: اتاقتو میخوابم بینم
ته: اوکی رفتن تو اتاق
ات: وااااچرا همه چی مشکی؟
ته: پس چی صورتی؟
ات: ایش خب ماله منو کیوت کن
ته: بیا برو ببین خوشت میاد
ات: کجاس
ته: اتاق بغلی
ات: من تنهایی نمیرم تو هم بیا
ته: چرا میترسی(خنده)
ات: یااا خنده نداره خونت کلا مشکیه شبیع خونع های جن زدس
ته: اتاق تو فرق داره برو ببینش من میام
ات: رفتم داخل اتاق
ات: وایی به این میگن اتاق ببین چه کیوته اخه خدا فدای اتاقم بشم
ته: حالت خوبه(تعجب)
ات: اره چطور
ته: چون میخوای فدای اتاقت بشی
ات: ایش ببین امروز قراره بریم به مامان بابامون بگیم همدیگه رو دوست داریم
ته: اوکی بیا بریم نگران میشین
ات: باشه ولی میشه تو جلوتر بری
ته: ما فردا نه پس داریم ازدواج میکنم بعد تو بعضی وقتا تنها میشی بعد الان میترسی
ات: هه کور خوندی وقتی من خانم این خونه بشم سفیدش میکنم
ته: خدایا منو خیار کن
ات: مگه نیستی؟
ته: منحرف
ات: خودتییی
رفتن سوار ماشین بشن رفتن خونه ات اینا
درو زدن
ات: خب مثل نقشه پیش میریم دستتو بده من
ته: اوکی
م، ا: دخترم کجا بودی نگران شدم
ات: سلام مامانی با ته جونم رفته بودیم خرید بعد رفتیم خونمون رو ببینیم
م، ا: ته جونم؟
ات: اره فداش بشم(با حرص😂) میزاری بیایم تو
م، ا:اوه بیاین بیاین
رفتن تو
همه: سلام
ته، ات: سلام
م، ا: خب قضیه چیه؟
ته: منو ات همدیگه رو دوست داریم خیلی هم دوست داریم مگه نه عشقم
ات: اره اره ته جونم
م، ت: یعنی شما عاشق همدیگه شدین
ات: اره(پلک میزنه)
ب، ا: اخیشش به آرزوم رسیدم
ب، ت: منم داداش حالا که اینطوره عروسی رو فردا میگیریم ما دعوت نامه هارو امروز بخش میکنیم
ات وته(لخند حرص دار)
م، ا: بیاین نهار
ات: چشم
رفتن نهار خوردن
ات: ته جونم بیا بریم بالا
ته: امدم
رفتن اتاق
ات: یه مشکل
ته: چی؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥺♥
شرطا
15لایک
15کامنت
۳۷.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.