دلم گرفته از این آسمان تار غریب
دلم گرفته از این آسمان تار غریب
از این هوای مه آلودِ بی قرار غریب
صدای گریه باران اسیر یک تب سرد
خدای من چه بهاریست این بهار غریب؟
شبیه غربت هر شب میان مرگ غزل
شبیه مردن مردی که در دیار غریب ـ
دو دست خسته به زانو،دو چشم مانده به راه
ـ چه ناتوان و ضعیفم در این غبار غریب ـ
حساب فاصله ها رفته رفته گم شده است
کنار این همه اندوه بی شمار غریب
همیشه خسته وُ مغلوب،پای عشق و شبی ـ
تمام می شوم آخر در این قمار غریب!
شبی دوباره سحر شد و باز اشک خدا...
از این نماز فرادای گریه دار غریب
صدای پای طلوع است و ختم یک شب سرد
زمان رستن من شد از این حصار غریب
اتاق ساکت و سرد و کسی که عاشق توست
سکوت می کند آخر،به روی دار غریب!
از این هوای مه آلودِ بی قرار غریب
صدای گریه باران اسیر یک تب سرد
خدای من چه بهاریست این بهار غریب؟
شبیه غربت هر شب میان مرگ غزل
شبیه مردن مردی که در دیار غریب ـ
دو دست خسته به زانو،دو چشم مانده به راه
ـ چه ناتوان و ضعیفم در این غبار غریب ـ
حساب فاصله ها رفته رفته گم شده است
کنار این همه اندوه بی شمار غریب
همیشه خسته وُ مغلوب،پای عشق و شبی ـ
تمام می شوم آخر در این قمار غریب!
شبی دوباره سحر شد و باز اشک خدا...
از این نماز فرادای گریه دار غریب
صدای پای طلوع است و ختم یک شب سرد
زمان رستن من شد از این حصار غریب
اتاق ساکت و سرد و کسی که عاشق توست
سکوت می کند آخر،به روی دار غریب!
۱.۲k
۲۳ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.