هوای شهر آلوده

هوای شهر آلوده،
به جنگل می گشایم پر
از این سیمان بد هیکل
از این آهن سرای بی در و پیکر
گمانم نیک میدانی!
کبوتر وارث دود و
"قفس" زندان پرواز است
از این سرب نفس گیر ای سپیدار ستمدیده!
دلم یک ذره میگردد که پر گیرم
به آبادی
به هر جایی که
کرنای خیابان نیست در آنجا.
به سمت مهربانی، بقچه می بندم
خزر، فرش صدف در ساحل اندازد
من از بن بست می ترسم
چه میجویم من از باران
که دود از آسمان آرَد
خلیج حس من
سر سبز چون جنگل
خروشانم چو کارون و سپید و چون ارس
اما
نمی یابم طراوت از پساب نهر آلوده...
دیدگاه ها (۳۴۸)

دلم گرفته از این آسمان تار غریباز این هوای مه آلودِ بی قرار ...

با تو گفتم حَذَر از عشق ؟ ندانمسفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانمرو...

تو خنده میکنی و می دمد بهار ، بخند.به نوشخند تو رازیست ماندگ...

باز آمد پاییزسر زد از پهنه ی نورو پرستوی مهاجر امشبمیرود به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط