بی اعتماد 13
#بیاعتماد_13
لیا سرمو اورد بالا و گفت:
-من..منظورت از این حرف چیه؟!
اشکام همینجوری به ردیف سرازیر میشد..
+تهدیدم کردن..
گفتن اگه واکنشی به اون عکسا نشون بدم..
هم به کوک آسیب میرسونن هم به بچم..
من نمیخوام هر دوشونو از دست بدم...
-کی تهدیدت کرده!
چیداری میگی!؟
اشکامو پاک کردم و گفتم:
+ دیروز که رفتی بیرون..
منم رفتم به سمت شرکت..
از شانس خوبم کوک یک قرار با یکی از شرکتای دیگه داشت و رفته بود اونجا...
منم یراست رفتم سراغ منشی کیم..
ولی منشی کیم اخراج شده بود..
ینی کوک اونو اخراجش کرده..
از منشی جدید جای خونه و مشخصاتشو خواستم...ولی..
ولی بهم گفت دنبالش نگردم چون پیداش نمیکنم..
گفت..
منشی کیم برای یکی از شرکتایی که رقابت دارن با شرکت ما کار میکنه..
و کوک متوجه این شده...
برای همین فورا اخراجش کرده..
ولی.. ولی درمورد عکسی که از من پخش کرده گفت:
احتمالا کسی که فتوشاپش کرده خیلی کار بلد بوده..
چون واقعا نمیشه تشخیص داد که فتوشاپه یا واقعی...
-اون قضیه شما رو چجوری فهمیده؟
+اون یکی از افرادیه که کوک خیلی بهش اعتماد داره و وقتی پیگیر این قضیه بوده اون همراهش همه جا میرفته....
تو هم میشناسین
خانم یانگ...
آبدارچی شرکت....
-شتتت خانم یانگ تا الان مامور مخفی بوده..؟!
+اره...
-و حالا داستان پلیسی میشودددد
خنده کوتاهی کردم و گفتم:
+امید وارم فقط اخر این داستان بد تموم نشه
-ولی خب.. وقتی خانم یانگ بهت گفته که منشی کیم تهدیدت کرده.. ینی اینکه کوک هم از همه چی خبر داره...
+خانم یانگ نگفت تهدیدم کردن..
وقتی از شرکت اومدم بیرون یک مرد سیاه پوش جلومو گرفت و این چیزا رو بهم گفت...
-واقعا داری کارای خطرناکی میکنی هاا!
از این به بعد جایی خواستی بری به خودم بگو میبرمت...
لیا سرمو اورد بالا و گفت:
-من..منظورت از این حرف چیه؟!
اشکام همینجوری به ردیف سرازیر میشد..
+تهدیدم کردن..
گفتن اگه واکنشی به اون عکسا نشون بدم..
هم به کوک آسیب میرسونن هم به بچم..
من نمیخوام هر دوشونو از دست بدم...
-کی تهدیدت کرده!
چیداری میگی!؟
اشکامو پاک کردم و گفتم:
+ دیروز که رفتی بیرون..
منم رفتم به سمت شرکت..
از شانس خوبم کوک یک قرار با یکی از شرکتای دیگه داشت و رفته بود اونجا...
منم یراست رفتم سراغ منشی کیم..
ولی منشی کیم اخراج شده بود..
ینی کوک اونو اخراجش کرده..
از منشی جدید جای خونه و مشخصاتشو خواستم...ولی..
ولی بهم گفت دنبالش نگردم چون پیداش نمیکنم..
گفت..
منشی کیم برای یکی از شرکتایی که رقابت دارن با شرکت ما کار میکنه..
و کوک متوجه این شده...
برای همین فورا اخراجش کرده..
ولی.. ولی درمورد عکسی که از من پخش کرده گفت:
احتمالا کسی که فتوشاپش کرده خیلی کار بلد بوده..
چون واقعا نمیشه تشخیص داد که فتوشاپه یا واقعی...
-اون قضیه شما رو چجوری فهمیده؟
+اون یکی از افرادیه که کوک خیلی بهش اعتماد داره و وقتی پیگیر این قضیه بوده اون همراهش همه جا میرفته....
تو هم میشناسین
خانم یانگ...
آبدارچی شرکت....
-شتتت خانم یانگ تا الان مامور مخفی بوده..؟!
+اره...
-و حالا داستان پلیسی میشودددد
خنده کوتاهی کردم و گفتم:
+امید وارم فقط اخر این داستان بد تموم نشه
-ولی خب.. وقتی خانم یانگ بهت گفته که منشی کیم تهدیدت کرده.. ینی اینکه کوک هم از همه چی خبر داره...
+خانم یانگ نگفت تهدیدم کردن..
وقتی از شرکت اومدم بیرون یک مرد سیاه پوش جلومو گرفت و این چیزا رو بهم گفت...
-واقعا داری کارای خطرناکی میکنی هاا!
از این به بعد جایی خواستی بری به خودم بگو میبرمت...
۳.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.