*همکلاسی غیرتی من *
*همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 27
سورا : جیهو ببخشید می پرسم ولی تو چطوری فهمیدی ا/ت داره میره؟
جیهو : داشتم ...... داشتم نگاش می کردم
سورا : هنوزم دلت پیشش گیره
و اروم سرم رو به معنی اره تکون دادم و سرم پایین اوردم
که دستش رو روی چونم گذاشت و سرم رو گرفت بالا
سورا :ببین درکت می کنم سخته که بخوای ادمی که دوستش داری رو فراموش کنی و قبول کنی که اون فقط تو رو به ا عنوان به دوست میبینه ........ ولی الان چاره ای نداری همش احساس می کنی زندگیت توی یه سراشیبیه بلنده که داره با سرعت به سمت پایین میره و تو هم نمی تونی جلوش رو بگیری ....... اما فقط تحمل کنی
زندگی خودش یه کاری می کنه ....... یادت باشه غروب خورشید سابت میکنه که پایان هم می تونه قشنگ باشه (:
جیهو :* لبخند
.
*صبح
« از زبان ا/ت »
.
صبح بیدار شدم
خودم رو توی اینه نگاه کردم زیر چشمام گود افتاده بود چون دیشب گریه کردم
اهی از کلافگی کشیدم و رفتم پایین
ساعت شیش صبح بود و پرده ها کشیده شده بود و باعث می شد خونه کنی توی تاریکی فرو بره به سمت پرده ها که جلوی مبل بود رفتم و کشیدمشون و همون لحظه نور قشنگی وارد خونه شد
ا/ت : چقدر قشنگ
به اشپز خونه رفتم و و قهوه ای برای خودم اماده کردم
و جلوی مبل نشستم و به خورشیدی که تازه در امده بود نگاه کرد
احساس می کنم بعد مدت ها که همش توی حاشیه و شلوغی بودم به این تنهایی نیاز
عجیبه!
اول دلم می خواست با بقیه وقت بگذرونم تا از تنهایی در بیام
ولی اه الان دلم بک ذره تنها باشم
به هیچی فکر نکنم راحت باشم و کمی لذت ببرم
گاهی دلم می خواد کلا نامرعی بشم!
از جامعه دور بشم و بتونم تنهایی برای خودم برم هر جایی که دلم می خواد ...... حتی اگه شده برم لبه پرتگاهی و تا می تونم فریاد بزنم تا خالی بشم
با بالا و پایین شدن مبل به کنارم نگاه کردم و سری روی شونم قرار گرفت لبخند کوچکی زدم و من هم سرم رو روی سرش گذاشتم .......
.
.
.
حمایت ........ 🌚🖤
ببخشید الان گذاشتم مهمون داشتم 😅
بیبی تا اینجا خوندی میشه اون دستای قشنگت رو روی دکمه دنبال کردن بزاری؟ با این کارت قلب یه دختر رو اکلیلی می کنی ✨🥺
Chapter 2
Part 27
سورا : جیهو ببخشید می پرسم ولی تو چطوری فهمیدی ا/ت داره میره؟
جیهو : داشتم ...... داشتم نگاش می کردم
سورا : هنوزم دلت پیشش گیره
و اروم سرم رو به معنی اره تکون دادم و سرم پایین اوردم
که دستش رو روی چونم گذاشت و سرم رو گرفت بالا
سورا :ببین درکت می کنم سخته که بخوای ادمی که دوستش داری رو فراموش کنی و قبول کنی که اون فقط تو رو به ا عنوان به دوست میبینه ........ ولی الان چاره ای نداری همش احساس می کنی زندگیت توی یه سراشیبیه بلنده که داره با سرعت به سمت پایین میره و تو هم نمی تونی جلوش رو بگیری ....... اما فقط تحمل کنی
زندگی خودش یه کاری می کنه ....... یادت باشه غروب خورشید سابت میکنه که پایان هم می تونه قشنگ باشه (:
جیهو :* لبخند
.
*صبح
« از زبان ا/ت »
.
صبح بیدار شدم
خودم رو توی اینه نگاه کردم زیر چشمام گود افتاده بود چون دیشب گریه کردم
اهی از کلافگی کشیدم و رفتم پایین
ساعت شیش صبح بود و پرده ها کشیده شده بود و باعث می شد خونه کنی توی تاریکی فرو بره به سمت پرده ها که جلوی مبل بود رفتم و کشیدمشون و همون لحظه نور قشنگی وارد خونه شد
ا/ت : چقدر قشنگ
به اشپز خونه رفتم و و قهوه ای برای خودم اماده کردم
و جلوی مبل نشستم و به خورشیدی که تازه در امده بود نگاه کرد
احساس می کنم بعد مدت ها که همش توی حاشیه و شلوغی بودم به این تنهایی نیاز
عجیبه!
اول دلم می خواست با بقیه وقت بگذرونم تا از تنهایی در بیام
ولی اه الان دلم بک ذره تنها باشم
به هیچی فکر نکنم راحت باشم و کمی لذت ببرم
گاهی دلم می خواد کلا نامرعی بشم!
از جامعه دور بشم و بتونم تنهایی برای خودم برم هر جایی که دلم می خواد ...... حتی اگه شده برم لبه پرتگاهی و تا می تونم فریاد بزنم تا خالی بشم
با بالا و پایین شدن مبل به کنارم نگاه کردم و سری روی شونم قرار گرفت لبخند کوچکی زدم و من هم سرم رو روی سرش گذاشتم .......
.
.
.
حمایت ........ 🌚🖤
ببخشید الان گذاشتم مهمون داشتم 😅
بیبی تا اینجا خوندی میشه اون دستای قشنگت رو روی دکمه دنبال کردن بزاری؟ با این کارت قلب یه دختر رو اکلیلی می کنی ✨🥺
۱۱.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.