لجباز جذابP79
لجباز_جذابP79
+ملیسا
×خب؟
+اونجا بوود.. خخخ
×وااای یعنی چی؟
+اون گفت که کوک رو دوست نداشته و دوست کوک رو دوست داشته..
×یکم درست توضیح بده بفهمم..
+ببین ملیسا قرار داد و لغو کردهه.. یعنی همچی درست شدهههه...
با حرفم آیو از خوشحالیی جییغ زد و بغلم کرد.. دوتایی باهم از خوشحالییی بلند داد میزدیم..
×کوک مال توعههههه
+کوک مال من بووووود...
یه نگاه کردم به تهیونگ که با لبخند به من و آیو نگاه میکرد..
+دیدی همچی درست شد؟
÷خوبه.. برات خوشحالم..
×چرا امروز انقدر من خندیدم؟
+جدی؟ به منم خیلی خوش گذشت.. خخخ
×داداشت منو کشت.. خخخ
÷هر کاری میکنم بهم میخنده.. ((قیافه تهیونگ(😐) وااای😂😂))
+چیشده؟
÷ولش کنین..
×باشه.. خخخ
+چیشده بگوو
÷مهم نیست..
+دارم از فضولی میمیرم..
×حالا که اصرار میکنی یه دونشو میگم..
+خب..؟
×ببین داشتیم شیرینیا رو میخریدیم.. من اومدم بیرون دیدم تهیونگ با یک دختره که دستشو گرفته و اصلا نگاشم نمیکرد داره میاد بیرون...
+خب این کجاش خنده داره.؟
×اینجاشو گوش.. اومده بیرون من روبه روش وایستادم با چشمای گرد شده بهم نگاه کرد بعد به دختره نگاه کرد.. دید اشتباهی گرفته و دستشو ول کرد جیغ زد..
÷خب نگاه کردم ببینم کیه.. موهاشم مثل تو بود به صورتش دقت نکردم..
×اون جیغی که زدی من خندم گرفت.. انگار روح دیدی.. خخخ
+تهیوونگگ.. خخخ.. حواست کجاست دقیقا؟
×نمیدونم امروز خیلی منو خندوند..
+خوبه
×موقعی که شما نبودین اینجا شلوغ بود یکی از بچه ها داشت بستنی میخورد.. تهیونگ ازش خوشش اومد و خواست که باهاش حرف بزنه اونم بستنی شو زد به دماغ تهیونگ.. قیافش دیدنی بود.. واااای
+تهیونگ تو چه کارا کردی.. خخخ
×به شما خوش گذشت با ملیسا؟
+مثل احمقا.. رمانتیک بازیاشونو نگاه میکردم..
_اگه من میکردم تو خجالت میکشیدی..
+نکه نکردی..
×جالب شد..
+نه نشد..
×جونگ کوک چیکار کردی؟ زود باش بگو
_بهم گفت لیسک بخورم..
+عهههه
×تو هم بوسش کردی.. خخخ
_اوم لباشو بوسیدم..
از خجالت سرموبردم بالا و به اسمون نگاه میکردم و آیو از خنده قش کرده بود..
+بسه دیگه..
به تهیونگ نگا کردم که با لبخند نگام میکرد..
÷ما هم رمانتیک بودیم..
×بوسم کرد.. خخ (خجالتم نکشید حالا ات از خجالت دارهدمیمیره)
÷اره.. ولی تا چند دقیقه فقط به یه جا زل زده بودی.. فکر کردم سکته کردی..
×یهویی بودش..
_اوم.. خب بسه بریم؟
+تو تهیونگ برین میخام پیش آیو باشم..
×میخای تا شب خاطره تعریف کنیم.. شما حوصله ندارین برین..
÷اوک ما هم همینجاییم..
_بریم..
+ملیسا
×خب؟
+اونجا بوود.. خخخ
×وااای یعنی چی؟
+اون گفت که کوک رو دوست نداشته و دوست کوک رو دوست داشته..
×یکم درست توضیح بده بفهمم..
+ببین ملیسا قرار داد و لغو کردهه.. یعنی همچی درست شدهههه...
با حرفم آیو از خوشحالیی جییغ زد و بغلم کرد.. دوتایی باهم از خوشحالییی بلند داد میزدیم..
×کوک مال توعههههه
+کوک مال من بووووود...
یه نگاه کردم به تهیونگ که با لبخند به من و آیو نگاه میکرد..
+دیدی همچی درست شد؟
÷خوبه.. برات خوشحالم..
×چرا امروز انقدر من خندیدم؟
+جدی؟ به منم خیلی خوش گذشت.. خخخ
×داداشت منو کشت.. خخخ
÷هر کاری میکنم بهم میخنده.. ((قیافه تهیونگ(😐) وااای😂😂))
+چیشده؟
÷ولش کنین..
×باشه.. خخخ
+چیشده بگوو
÷مهم نیست..
+دارم از فضولی میمیرم..
×حالا که اصرار میکنی یه دونشو میگم..
+خب..؟
×ببین داشتیم شیرینیا رو میخریدیم.. من اومدم بیرون دیدم تهیونگ با یک دختره که دستشو گرفته و اصلا نگاشم نمیکرد داره میاد بیرون...
+خب این کجاش خنده داره.؟
×اینجاشو گوش.. اومده بیرون من روبه روش وایستادم با چشمای گرد شده بهم نگاه کرد بعد به دختره نگاه کرد.. دید اشتباهی گرفته و دستشو ول کرد جیغ زد..
÷خب نگاه کردم ببینم کیه.. موهاشم مثل تو بود به صورتش دقت نکردم..
×اون جیغی که زدی من خندم گرفت.. انگار روح دیدی.. خخخ
+تهیوونگگ.. خخخ.. حواست کجاست دقیقا؟
×نمیدونم امروز خیلی منو خندوند..
+خوبه
×موقعی که شما نبودین اینجا شلوغ بود یکی از بچه ها داشت بستنی میخورد.. تهیونگ ازش خوشش اومد و خواست که باهاش حرف بزنه اونم بستنی شو زد به دماغ تهیونگ.. قیافش دیدنی بود.. واااای
+تهیونگ تو چه کارا کردی.. خخخ
×به شما خوش گذشت با ملیسا؟
+مثل احمقا.. رمانتیک بازیاشونو نگاه میکردم..
_اگه من میکردم تو خجالت میکشیدی..
+نکه نکردی..
×جالب شد..
+نه نشد..
×جونگ کوک چیکار کردی؟ زود باش بگو
_بهم گفت لیسک بخورم..
+عهههه
×تو هم بوسش کردی.. خخخ
_اوم لباشو بوسیدم..
از خجالت سرموبردم بالا و به اسمون نگاه میکردم و آیو از خنده قش کرده بود..
+بسه دیگه..
به تهیونگ نگا کردم که با لبخند نگام میکرد..
÷ما هم رمانتیک بودیم..
×بوسم کرد.. خخ (خجالتم نکشید حالا ات از خجالت دارهدمیمیره)
÷اره.. ولی تا چند دقیقه فقط به یه جا زل زده بودی.. فکر کردم سکته کردی..
×یهویی بودش..
_اوم.. خب بسه بریم؟
+تو تهیونگ برین میخام پیش آیو باشم..
×میخای تا شب خاطره تعریف کنیم.. شما حوصله ندارین برین..
÷اوک ما هم همینجاییم..
_بریم..
۱۰.۵k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.