بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
پاسخ قسمت دوم :
ابلیس لعین، در مقام پاسخ، تکبر بی جهتش را نشان داد و به آن اذعان نمود و گفت: قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ - گفت: من از او بهترم برترم، چرا که مرا از آتش آفريدهای و او را از گِل!(سوره ص آیه 76)
در اینجا بود که فرمان اخراج صادر شد: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ - فرمود: از آسمانها و از صفوف ملائكه خارج شو كه تو رانده درگاه منی.(سوره ص آیه 77)
تکبر، ابلیس لعین را کور کرد و به عناد و لجاج کشاند، چنان که در انسانها نیز همین اثر را دارد. در واقع او خواست به خدای خالِقِ خاک، آب، آتش، ملک، جنّ و انسان، بیاموزد که آتش برتر از گِل است؛ پس تو در این فرمان خطا کردی! لذا من اطاعت نمیکنم! او به علت تکبر، خود را حتی علیمتر از خداوند سبحان دانست.
ابلیس لعین، میتوانست متذکر گردد، به خود آید و بگوید: الهی! ظَلَمتُ نفسی - خدایا! من نفهمیدم، غفلت کردم، اشتباه کردم، به خودم ظلم کردم، پس تو مرا ببخش، اما تکبرش مانع شد و سبب شد تا به جای استغفار و توبه، به دشمنی و لجاج برخیزد.
اخلاق ابلیسی : تکبر ابلیس لعین سبب گردید که به جای سبحان دانستن خداوند متعال و گناهکار دانستن خود، خودش را مبرا از هر عیب و نقصی سبحان بداند و خداوند سبحان را مقصر بنامد، لذا گفت: رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي - پروردگارا! حال که تو مرا فریب دادی و گمراه ساختی -(سوره حجر بخشی از آیه 39)
ابلیس لعین، این نگاه و اخلاق متکبرانه را به پیروانش تعلیم داده و القا میکند، تا هیچ گاه خود را مقصر ندانند و همیشه علّت غفلت، انحراف، خطا و گناه را در بیرون از خود جستجو کنند و به دیگران نسبت دهند! تا جایی که بشر گمان می کند، هر تکبر، انحراف و خطایی، حتماً علتی بیرونی دارد و می پرسد: ابلیس را چه کسی وسوسه کرد؟! و این در حالی است که علت اصلی، خود موجودِ مختار انسان و جنّ میباشد؛ تکبر در درون او می جوشد، غفلت از خود اوست،تمرد و عصیان به انتخاب خودش صورت می پذیرد، حسد و دشمنی نیز یک حالت درونی میباشد.
هوای نفس : هوای نفس حیوانی، در همگان وجود دارد و نه تنها بد و مذموم نیست، بلکه لازمۀ حیات جسمانی انسان در زمین میباشد؛ اما باید دقت نمود که خواسته های نفس، طبیعی و حیوانی می باشد؛ لذا افسار نفس باید در در دست و اختیار آدمی باشد و انسان خودش طبق فرمان الهی عمل نماید. اما اگر کسی تسلیم هواهای نفسانی شد، آنجا دیگر هوای نفس خواهش و تمنّا نمیکند، بلکه امر میکند؛ یعنی آنقدر فشار میآورد تا آدمی اطاعت کند؛ (ادامه دارد...)
پاسخ قسمت دوم :
ابلیس لعین، در مقام پاسخ، تکبر بی جهتش را نشان داد و به آن اذعان نمود و گفت: قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ - گفت: من از او بهترم برترم، چرا که مرا از آتش آفريدهای و او را از گِل!(سوره ص آیه 76)
در اینجا بود که فرمان اخراج صادر شد: قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ - فرمود: از آسمانها و از صفوف ملائكه خارج شو كه تو رانده درگاه منی.(سوره ص آیه 77)
تکبر، ابلیس لعین را کور کرد و به عناد و لجاج کشاند، چنان که در انسانها نیز همین اثر را دارد. در واقع او خواست به خدای خالِقِ خاک، آب، آتش، ملک، جنّ و انسان، بیاموزد که آتش برتر از گِل است؛ پس تو در این فرمان خطا کردی! لذا من اطاعت نمیکنم! او به علت تکبر، خود را حتی علیمتر از خداوند سبحان دانست.
ابلیس لعین، میتوانست متذکر گردد، به خود آید و بگوید: الهی! ظَلَمتُ نفسی - خدایا! من نفهمیدم، غفلت کردم، اشتباه کردم، به خودم ظلم کردم، پس تو مرا ببخش، اما تکبرش مانع شد و سبب شد تا به جای استغفار و توبه، به دشمنی و لجاج برخیزد.
اخلاق ابلیسی : تکبر ابلیس لعین سبب گردید که به جای سبحان دانستن خداوند متعال و گناهکار دانستن خود، خودش را مبرا از هر عیب و نقصی سبحان بداند و خداوند سبحان را مقصر بنامد، لذا گفت: رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي - پروردگارا! حال که تو مرا فریب دادی و گمراه ساختی -(سوره حجر بخشی از آیه 39)
ابلیس لعین، این نگاه و اخلاق متکبرانه را به پیروانش تعلیم داده و القا میکند، تا هیچ گاه خود را مقصر ندانند و همیشه علّت غفلت، انحراف، خطا و گناه را در بیرون از خود جستجو کنند و به دیگران نسبت دهند! تا جایی که بشر گمان می کند، هر تکبر، انحراف و خطایی، حتماً علتی بیرونی دارد و می پرسد: ابلیس را چه کسی وسوسه کرد؟! و این در حالی است که علت اصلی، خود موجودِ مختار انسان و جنّ میباشد؛ تکبر در درون او می جوشد، غفلت از خود اوست،تمرد و عصیان به انتخاب خودش صورت می پذیرد، حسد و دشمنی نیز یک حالت درونی میباشد.
هوای نفس : هوای نفس حیوانی، در همگان وجود دارد و نه تنها بد و مذموم نیست، بلکه لازمۀ حیات جسمانی انسان در زمین میباشد؛ اما باید دقت نمود که خواسته های نفس، طبیعی و حیوانی می باشد؛ لذا افسار نفس باید در در دست و اختیار آدمی باشد و انسان خودش طبق فرمان الهی عمل نماید. اما اگر کسی تسلیم هواهای نفسانی شد، آنجا دیگر هوای نفس خواهش و تمنّا نمیکند، بلکه امر میکند؛ یعنی آنقدر فشار میآورد تا آدمی اطاعت کند؛ (ادامه دارد...)
۴۳۱
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.