شب دردناک
شب دردناک
پارت ۱
از در بزرگ فروگاه بیرون رفتن چمدان به دست سمته آقایی رفتن که رو تابلوی اش نوشته شده بود " آقا جئون منتظر شماست " آقا پارک جلو اون مرد ایستاد
آقا/پ: سلام
... : سلام ارض میکنم شما آقا پارک هستین
آقا/پ: بله
.... : آقای جئون منتظر شما هستن
اقا/پ: پس بریم
همه سمته ون سفید رفتن ات بازم با اخم همراه اون ها میرفتم بعد از سوار شدن آن ها ماشین به حرکت افتاد ات نگاه اخم اش را به پدرش دوخت
ات : اوپاااااااا آخه چرا اومدیم اینجاااااا
آقا /پ: دخترم بسه دیگه آنقدر غور نزن
ات : ولی من دوست ندارم .. اینجا کار بکنم
آقا/پ: دخترم خب اینجا شهر ماست و بلخره مجبور بودی که بیایی
ات : اوپااااااا بزار من برم دیگه باشه تو این چند روز
آقا/پ: نوچ دخترم حرف رو حرف دیگه نزن باشه
ات : ولی ..
آقا/پ: کافیه دیگه
شوهوآ : ات کافیه دیگه هر چی بابا گفت همون حرفه آروم باش
چشم غوری به پدرش رفت و نگاهش رو سمته شیشه ماشین دوخت فقد درخت ها تاریک را میدید و گاه گاهی ماشین ها رد میشدن پیامی از رفیقش دریافت کرد و گوشی اش را برداشت و با ویدئوی که دوستش برایش فرستاد خنده ای کرد و گوشیش را سمته شوهوآ گرفت
ات : اونی ببین ...
شوهوآ خنده ای کرد و گفت
شوهوآ: واییییییییییی چه چه نازه تو هم خرگوش دوست داری درسته
ات با خنده گفت
ات : آره خیلی ... خدا یا بخورمش این رو خیلی نازه
شوهوآ گوشیش را برداشت و ویدئو دیگی را به تماشا گذاشت و هر دو داشتن میخندیدن و از ویدئو های خنده دار لذت میبردن تا اینکه ماشین ایستاد
شوهوآ : رسیدیم
ات : آره فکر کنم
پالتو هایشان را برداشت و از ماشین پیاده شدن آقا و خانم جئون رو دیدن که جلو در عمارت ایستاده بودن همه سمته آن ها رفتن اقا پارک و آقا جئون بعد از اهوال پرسی و خانم هایشان بعد از روبوسی وارد عمارت شدن خدمتکار های پالتو ها اون ها را برداشتن و همه سمته سالن رفتن ...
آقا/ ج: خسته که نشدین
آقا/پ: نه خیلی هم راحت بود
ات : چی میگی اوپا چشم هام سفید شدن تا رسیدن به کره
خانم جئون خنده ای کرد و گفت
خانم/ج: انگاری تو ات هستی درسته
دختره یک پا اش را گذاشت رو پا دیگه اش و با پوزخند گفت
ات : درسته منم
وقتی نگاه اش افتاد رو پدرش عصبی نگاهش میکرد پس زود درست نشست و نگاهش را به پایین دوخت
خانم/ج: اتاق ها شما آمده هست نظره شما چیه کمی استراحت کنید
خانم/پ: درسته خب میشه
خانم جئون روبه خدمتکار ها کرد و گفت
خانم/ج: بفرماید
《 اسلاید دو ویدئو ای که ات و شوهوآ نگاه میکرد 》
پارت ۱
از در بزرگ فروگاه بیرون رفتن چمدان به دست سمته آقایی رفتن که رو تابلوی اش نوشته شده بود " آقا جئون منتظر شماست " آقا پارک جلو اون مرد ایستاد
آقا/پ: سلام
... : سلام ارض میکنم شما آقا پارک هستین
آقا/پ: بله
.... : آقای جئون منتظر شما هستن
اقا/پ: پس بریم
همه سمته ون سفید رفتن ات بازم با اخم همراه اون ها میرفتم بعد از سوار شدن آن ها ماشین به حرکت افتاد ات نگاه اخم اش را به پدرش دوخت
ات : اوپاااااااا آخه چرا اومدیم اینجاااااا
آقا /پ: دخترم بسه دیگه آنقدر غور نزن
ات : ولی من دوست ندارم .. اینجا کار بکنم
آقا/پ: دخترم خب اینجا شهر ماست و بلخره مجبور بودی که بیایی
ات : اوپااااااا بزار من برم دیگه باشه تو این چند روز
آقا/پ: نوچ دخترم حرف رو حرف دیگه نزن باشه
ات : ولی ..
آقا/پ: کافیه دیگه
شوهوآ : ات کافیه دیگه هر چی بابا گفت همون حرفه آروم باش
چشم غوری به پدرش رفت و نگاهش رو سمته شیشه ماشین دوخت فقد درخت ها تاریک را میدید و گاه گاهی ماشین ها رد میشدن پیامی از رفیقش دریافت کرد و گوشی اش را برداشت و با ویدئوی که دوستش برایش فرستاد خنده ای کرد و گوشیش را سمته شوهوآ گرفت
ات : اونی ببین ...
شوهوآ خنده ای کرد و گفت
شوهوآ: واییییییییییی چه چه نازه تو هم خرگوش دوست داری درسته
ات با خنده گفت
ات : آره خیلی ... خدا یا بخورمش این رو خیلی نازه
شوهوآ گوشیش را برداشت و ویدئو دیگی را به تماشا گذاشت و هر دو داشتن میخندیدن و از ویدئو های خنده دار لذت میبردن تا اینکه ماشین ایستاد
شوهوآ : رسیدیم
ات : آره فکر کنم
پالتو هایشان را برداشت و از ماشین پیاده شدن آقا و خانم جئون رو دیدن که جلو در عمارت ایستاده بودن همه سمته آن ها رفتن اقا پارک و آقا جئون بعد از اهوال پرسی و خانم هایشان بعد از روبوسی وارد عمارت شدن خدمتکار های پالتو ها اون ها را برداشتن و همه سمته سالن رفتن ...
آقا/ ج: خسته که نشدین
آقا/پ: نه خیلی هم راحت بود
ات : چی میگی اوپا چشم هام سفید شدن تا رسیدن به کره
خانم جئون خنده ای کرد و گفت
خانم/ج: انگاری تو ات هستی درسته
دختره یک پا اش را گذاشت رو پا دیگه اش و با پوزخند گفت
ات : درسته منم
وقتی نگاه اش افتاد رو پدرش عصبی نگاهش میکرد پس زود درست نشست و نگاهش را به پایین دوخت
خانم/ج: اتاق ها شما آمده هست نظره شما چیه کمی استراحت کنید
خانم/پ: درسته خب میشه
خانم جئون روبه خدمتکار ها کرد و گفت
خانم/ج: بفرماید
《 اسلاید دو ویدئو ای که ات و شوهوآ نگاه میکرد 》
- ۲۱.۹k
- ۰۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط