جغد کوچولوی من 🦉:
جغد کوچولوی من 🦉:
part: 40
D:
سر راه ارسلان وایستاد غذا گرفت
قورمه سبزی، فسنجون
-بـهـ بــهـ
ارسلان: گفتم هم غذا خودمو بگیرم هم غذا تورو
-ممنون(با لحن بچه گونه) عموی بلیم
ارسلان: بلیم
زنگ زدم به مامانم
(شروع مکالمه)
-سلام مامانی
+سلام دختر گلمـ
-مامان ما خود بچها داریم میایم
+اشتی کردین؟ باکی میاین
-اره اشتی کردیم، با ارسلان، پانیذ، ممد، نیکا، امیر
+باشه من برم غذا درست کنم
-نع مامان ما غذا گرفتیم
+باشه کاری نداری
(پایان مکالمه)
ارسلان: کی بود
-مامانم
ارسلان: اهاا
-اهاا کوفت من پاستیلـ
ارسلان: شروع شد (اروم)
-چی گفتی
ارسلان: هیچی عشقمـ
-نه تو یه چیزی گفتی
ارسلان اومد جواب بده پیامی روی گوشیش اومد
ارسلان: اِ دیانا ول کن اق(با داد)
بعض کردم هیچی نگفتم
بعد چند مین رسیدیم
در زدم مامان درو باز کرد
پریدم بغل مامان
-سلام مامان خوشملم
مهتاب: سلام دخترمم
ارش: منم هستما
-شلام بابایی(بالحن بچگونه)
سلام دخترمم
بابامم بغل کردم
ارسلانم سلام کرد
-خب توی خونه مارو راه نمیدی
رفتیم توی خونه نشستیم روی مبل
ارش: دخترم نمیخوای ازدواج کنی
-نع بابا جون من قسط ازدواج ندارم نمیخوام ازدواج کنم
ارسلان: دیانا(با حالت پوکر)
-چیع نه میخوای بگم با تو ازدواج کنم
(کرم نویسنده شروع شده تازه)
ارش: بین شما چیزی هست
اومدم چیزی بگم که زنگ خونه خورد مامان باز کرد بچها اومدن تو
سلام کردم با همشون
-خب حالا همتون اومدین بذارید چیزی بهتون بگم
part: 40
D:
سر راه ارسلان وایستاد غذا گرفت
قورمه سبزی، فسنجون
-بـهـ بــهـ
ارسلان: گفتم هم غذا خودمو بگیرم هم غذا تورو
-ممنون(با لحن بچه گونه) عموی بلیم
ارسلان: بلیم
زنگ زدم به مامانم
(شروع مکالمه)
-سلام مامانی
+سلام دختر گلمـ
-مامان ما خود بچها داریم میایم
+اشتی کردین؟ باکی میاین
-اره اشتی کردیم، با ارسلان، پانیذ، ممد، نیکا، امیر
+باشه من برم غذا درست کنم
-نع مامان ما غذا گرفتیم
+باشه کاری نداری
(پایان مکالمه)
ارسلان: کی بود
-مامانم
ارسلان: اهاا
-اهاا کوفت من پاستیلـ
ارسلان: شروع شد (اروم)
-چی گفتی
ارسلان: هیچی عشقمـ
-نه تو یه چیزی گفتی
ارسلان اومد جواب بده پیامی روی گوشیش اومد
ارسلان: اِ دیانا ول کن اق(با داد)
بعض کردم هیچی نگفتم
بعد چند مین رسیدیم
در زدم مامان درو باز کرد
پریدم بغل مامان
-سلام مامان خوشملم
مهتاب: سلام دخترمم
ارش: منم هستما
-شلام بابایی(بالحن بچگونه)
سلام دخترمم
بابامم بغل کردم
ارسلانم سلام کرد
-خب توی خونه مارو راه نمیدی
رفتیم توی خونه نشستیم روی مبل
ارش: دخترم نمیخوای ازدواج کنی
-نع بابا جون من قسط ازدواج ندارم نمیخوام ازدواج کنم
ارسلان: دیانا(با حالت پوکر)
-چیع نه میخوای بگم با تو ازدواج کنم
(کرم نویسنده شروع شده تازه)
ارش: بین شما چیزی هست
اومدم چیزی بگم که زنگ خونه خورد مامان باز کرد بچها اومدن تو
سلام کردم با همشون
-خب حالا همتون اومدین بذارید چیزی بهتون بگم
۵.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.