فیک:اتاق۳۱۱
فیک:اتاق۳۱۱
part¹⁷
ویو چه مین
از دکتر تشکر کردم و از اونجا بیرون آمدیم که بورا دستمو گرفت
+چی شده؟
بورا: خوبه پات شکسته نباید زیاد راه بری زیر دستت رو گرفتم تا پات درد نیاد
+اهان(لبخند)
بورا: راست میگفت خیلی خنگی(خنده)
+کی؟
بورا: اعم هیشکی با خودم بودم
+آهان
ویو چه مین
حالا دیگه مطمعنا که بورا منو همیشه گزارش میده
ولی خب به کی!
اون کیه که به بورا گفته من خیلی خنگم!
من توی این چند سال حتی یه بار هم جلوی رئیس سوتی ندادم پس کی به بورا گفته من خیلی خنگم!
داره قضیه خیلی کش پیدا میکنه، باید بفهمیم که اون رئیسه، رئیس تیمارستانه یا کسی دیگه!
با بورا سوار آسانسور شدیم و رفیتم طبقه ای داروخونه
توی تیمارستان یه طبقه مخصوص دارو ها هست به غیر از زیرزمینA
رفتیم اون طبقه و من روی صندلی نشستم و بورا رفت داروها رو گرفت
وقتی داشت داروها رو میگرفت داشت با تلفن حرف میزد
میخواستم دوباره لب خونی کنم ولی بورا هی تکون میخورد روشو برمیگردوند و کلا هر جوری میخواستم لب خونی کنم نمیشود و بعد چند دیقه تلفن بورا تموم شد و داروها رو گرفت و آمد سمت من و من بلند شدم و رفیتم سوار آسانسور شدیم
و رفیتم طبقه آخر
"یعنی طبقه ای رئیس تمیارستان"
بورا میخواست قضیه پای منو به رئیس بگه و مرخصی تا مدتی که پام خوب بشه بگریه و برای خودش هم بگیره خب میخواد بورا مواظب من باشه
خلاصه که رفیتم طبقه آخر و از آسانسور خارج شدیم و من نشستم روی یه صندلی و بورا رفت میش رئیس
وقتی بورا رفت پیش رئیس منم از جام بلند شدم و رفتم پشت در وایسادم
آخه جونگکوک گفت که باید برم توی دفتر رئیس و برم کد جونگکوک رو وارد کنم تا بتونه بیاد بیرون
پشت در وایسادم اما نمیدونم چرا
آخه من با توی دفتر کار داشتم نه با پشت در دفتر رئیس
ولی خب میخواستم ببین بورا به رئیس چی میگه
تا آمدم فال گوش وایسم یکی از منشی های رئیس آمد و گفت.......
منشی: خانم چه مین پاتون شکسته بهتره که بشنید
+آهان باشه
منشی: بزارید کمکتون کنم
+نه نیازی نیست خودم میتونم
منشی: کمکتون میکنم خانم چه مین
+باشه(نگاه مرموز امیز)
ویو چه مین
نمیدونم چرا این زنه کمکم کرد
این منشی همیشه با من مشکل داشت بهم فحش میداد امروز چش شده
اصلا معلوم نیست چش شده
وقتی رفتم نشستم روی صندلی
منشی به لبخندی بهم زد که خیلی شکه شدم
اون همیشهمنو با نفرت نگاه میکرد
اصلا معلوم نیست چش شده
منشی همیش نگام میکرد بهم لبخند میزد
منم جوابشو با لبخند میدام
و وقتی که میرفت سرکارش بهش بد نگاه میکردم
فکر کنم یه چیزش شده باشه
داشتم با منشی نگاه میکردم که بورا از اتاق رئیس آمد بیرون پیش من
+چیشد؟
بورا: هم به من مرخصی داد هم به تو
+واقعا!
[(پایانpart¹⁷)]
part¹⁷
ویو چه مین
از دکتر تشکر کردم و از اونجا بیرون آمدیم که بورا دستمو گرفت
+چی شده؟
بورا: خوبه پات شکسته نباید زیاد راه بری زیر دستت رو گرفتم تا پات درد نیاد
+اهان(لبخند)
بورا: راست میگفت خیلی خنگی(خنده)
+کی؟
بورا: اعم هیشکی با خودم بودم
+آهان
ویو چه مین
حالا دیگه مطمعنا که بورا منو همیشه گزارش میده
ولی خب به کی!
اون کیه که به بورا گفته من خیلی خنگم!
من توی این چند سال حتی یه بار هم جلوی رئیس سوتی ندادم پس کی به بورا گفته من خیلی خنگم!
داره قضیه خیلی کش پیدا میکنه، باید بفهمیم که اون رئیسه، رئیس تیمارستانه یا کسی دیگه!
با بورا سوار آسانسور شدیم و رفیتم طبقه ای داروخونه
توی تیمارستان یه طبقه مخصوص دارو ها هست به غیر از زیرزمینA
رفتیم اون طبقه و من روی صندلی نشستم و بورا رفت داروها رو گرفت
وقتی داشت داروها رو میگرفت داشت با تلفن حرف میزد
میخواستم دوباره لب خونی کنم ولی بورا هی تکون میخورد روشو برمیگردوند و کلا هر جوری میخواستم لب خونی کنم نمیشود و بعد چند دیقه تلفن بورا تموم شد و داروها رو گرفت و آمد سمت من و من بلند شدم و رفیتم سوار آسانسور شدیم
و رفیتم طبقه آخر
"یعنی طبقه ای رئیس تمیارستان"
بورا میخواست قضیه پای منو به رئیس بگه و مرخصی تا مدتی که پام خوب بشه بگریه و برای خودش هم بگیره خب میخواد بورا مواظب من باشه
خلاصه که رفیتم طبقه آخر و از آسانسور خارج شدیم و من نشستم روی یه صندلی و بورا رفت میش رئیس
وقتی بورا رفت پیش رئیس منم از جام بلند شدم و رفتم پشت در وایسادم
آخه جونگکوک گفت که باید برم توی دفتر رئیس و برم کد جونگکوک رو وارد کنم تا بتونه بیاد بیرون
پشت در وایسادم اما نمیدونم چرا
آخه من با توی دفتر کار داشتم نه با پشت در دفتر رئیس
ولی خب میخواستم ببین بورا به رئیس چی میگه
تا آمدم فال گوش وایسم یکی از منشی های رئیس آمد و گفت.......
منشی: خانم چه مین پاتون شکسته بهتره که بشنید
+آهان باشه
منشی: بزارید کمکتون کنم
+نه نیازی نیست خودم میتونم
منشی: کمکتون میکنم خانم چه مین
+باشه(نگاه مرموز امیز)
ویو چه مین
نمیدونم چرا این زنه کمکم کرد
این منشی همیشه با من مشکل داشت بهم فحش میداد امروز چش شده
اصلا معلوم نیست چش شده
وقتی رفتم نشستم روی صندلی
منشی به لبخندی بهم زد که خیلی شکه شدم
اون همیشهمنو با نفرت نگاه میکرد
اصلا معلوم نیست چش شده
منشی همیش نگام میکرد بهم لبخند میزد
منم جوابشو با لبخند میدام
و وقتی که میرفت سرکارش بهش بد نگاه میکردم
فکر کنم یه چیزش شده باشه
داشتم با منشی نگاه میکردم که بورا از اتاق رئیس آمد بیرون پیش من
+چیشد؟
بورا: هم به من مرخصی داد هم به تو
+واقعا!
[(پایانpart¹⁷)]
۱۹.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.