پارت یک هزار و یک شب

پارت یک هزار و یک شب


سلام من ا/ت هستم من تو امریکا با پدرم زندگی میکنم مامانم وقتی ٥ سالم بود رفت و منو ول کرد
من امسال میشم ١٨ ولی چون نمیتونم نامادریم رو تحمل کنم میرم کره درس بخونم
زینگ زینگ ساعت ٥ صیح
ا/ت:وای دیرم شد من ساعت ٧ پرواز دارم
از روی تخت بدو بدو پاشدم رفتم دستشویی
کارای لازم رو انجام دادم اومدم بیرون رفتم
اشپزخونه دیدم نامادریم نشسته رو کاناپه منو دیدو گفت
ماری: به شازده خانم بلخره بیدار شد امروز میری مزاحم منو باباتم نمیشی
میخواستم جوابش رو بدم بابام اومد ساکت شدم
بابا:من با دوستم که تو کره خونه داره حرف زدم گفت برو اونجا زندگی کن
ا/ت:چشم
وسایلم رو جمع کردم ساعت شد 6 رفتم سوار ماشین بابام شدم رفتم به سمت فرودگاه
دیدگاه ها (۰)

پارت ٢ هزار و یک شباز بابام خدافظی کردم سوار شدم حرکت کردیم ...

پارت ٣ هزار و یک شبمیخواستم جواب اون هفتا پسر رو بدم که لیا ...

میخوام برای اولین بار که شده رمان خودم رو بگم هزار و یک شباف...

بعد از ٦ ماه که پیج زدم تازه صدتایی شدم 💝🌺🌸🎉🎊🎉

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط