my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_9
اون ناشناس مامانم بودم
کوک یقه سوجو رو ول کرد .
سلامی به مامانم کرد و رفت عقب.
مامانم اومد سمتم که بهش گفتم
ته:از اتاق من برو بیرون
م.ته: چرا پسرم من اومد برا عذر خواهی
ته:تو بیخود کردی اومدی عذر خواهی توی ابله فهمیدی من ات و پیدا کردم میخوای دوباره ازم دورش کنی(باداد)
سوجو:صدات و رو زنم بلند نکن
ته: گور بابای خودت و زنت گمشیییید از اینجا بی.......
چی شد؟ چرا اتاقم عوض شده؟ چرا دستام و با دستمال به تخت بستن؟ این لوله ها چیه؟
خواستم داد بزنم که دیدم دکتر اومد تو
دکی: اقای کیم با کارایی که میکنید کار ما رو که سخت میکنید هیچ حال خودتونو بدتر میکنید
یک امپول زد تو گلوم
دکی: این بی حسی و زدم تا لوله ها رو در بیارم
لوله ها رو در اورد اخییییش نفسم برگشت
ته:دکتر نزارید هر خری خواست سرش بندازه پایین بیاد تو اتاقم قبل ز اینکه کسی منو ببینه به کوک بگید
دکی: منظورت از کوک اقای جئون هست؟
ته:بله
دکی:چشم انگار حالتون خیلی خوبه اگه میتونید راه برید تشریف ببرید اتاق شماره ۲۶ وگرنه با ویلچر ببریمتون
ته: نه ممنون میتونم حرکت کنم
دکتر سرم و ازم باز کرد و گفت دو ساعت دیگه یه سرم دیگه دارم دیگه داره حالم از سرم بد میشه
داشتم میرفتم سمت اتاق شماره ۲۶ که چشمم به بخش آی سیو خورد
ات . به کل ات و یادم رفته بود دویدم سمت پذیرش و گفتم میخوام ات و ببینم
با اسرار و پافشاری که داشتم اجازه دادند
لباس مخصوص پوشیدم و رفتم به سمت بخش آی سیو اروم اروم قدم بر میداشتم
با هر قدمی که برمیداشتم و بیمارایی که میدیدم اشک میریختم تا اینکه دیدم پسرتار صدام کرد
پرستار: اقای کیم اینجان
سریع حودم و رسوندم به پشت شیشه
ات من چیکار کردم باهات
کل دنیا رو سرم خراب شد
عروسک خوشگل من..........
#اد_وی
#P_9
اون ناشناس مامانم بودم
کوک یقه سوجو رو ول کرد .
سلامی به مامانم کرد و رفت عقب.
مامانم اومد سمتم که بهش گفتم
ته:از اتاق من برو بیرون
م.ته: چرا پسرم من اومد برا عذر خواهی
ته:تو بیخود کردی اومدی عذر خواهی توی ابله فهمیدی من ات و پیدا کردم میخوای دوباره ازم دورش کنی(باداد)
سوجو:صدات و رو زنم بلند نکن
ته: گور بابای خودت و زنت گمشیییید از اینجا بی.......
چی شد؟ چرا اتاقم عوض شده؟ چرا دستام و با دستمال به تخت بستن؟ این لوله ها چیه؟
خواستم داد بزنم که دیدم دکتر اومد تو
دکی: اقای کیم با کارایی که میکنید کار ما رو که سخت میکنید هیچ حال خودتونو بدتر میکنید
یک امپول زد تو گلوم
دکی: این بی حسی و زدم تا لوله ها رو در بیارم
لوله ها رو در اورد اخییییش نفسم برگشت
ته:دکتر نزارید هر خری خواست سرش بندازه پایین بیاد تو اتاقم قبل ز اینکه کسی منو ببینه به کوک بگید
دکی: منظورت از کوک اقای جئون هست؟
ته:بله
دکی:چشم انگار حالتون خیلی خوبه اگه میتونید راه برید تشریف ببرید اتاق شماره ۲۶ وگرنه با ویلچر ببریمتون
ته: نه ممنون میتونم حرکت کنم
دکتر سرم و ازم باز کرد و گفت دو ساعت دیگه یه سرم دیگه دارم دیگه داره حالم از سرم بد میشه
داشتم میرفتم سمت اتاق شماره ۲۶ که چشمم به بخش آی سیو خورد
ات . به کل ات و یادم رفته بود دویدم سمت پذیرش و گفتم میخوام ات و ببینم
با اسرار و پافشاری که داشتم اجازه دادند
لباس مخصوص پوشیدم و رفتم به سمت بخش آی سیو اروم اروم قدم بر میداشتم
با هر قدمی که برمیداشتم و بیمارایی که میدیدم اشک میریختم تا اینکه دیدم پسرتار صدام کرد
پرستار: اقای کیم اینجان
سریع حودم و رسوندم به پشت شیشه
ات من چیکار کردم باهات
کل دنیا رو سرم خراب شد
عروسک خوشگل من..........
#اد_وی
۳.۸k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.