my fierce daddy
#my_fierce_daddy
#P_10
عروسک خوشگل من بی حال رو تخت خوابیده
اون لوله های کوفتی توی دهنش
دستا و پاهای پانسمان شده
سر شکسته و چشمای کبود
ضربان کم
با این وضع که دیدمش زیر پاهام خالی شد
انقدر پشت اون در گریه کردم که به هق هق افتادم
کوک دوان دوان سمت من اومد منو بلند کرد و منو روی صندلی رو به روی شیشه نشوند چشمام و بستم و به بچگی فکر کردم
به اون لحظه ای که ات نمیتونست سوار تاب بشه و گریه میکرد منم هرکاری میکردم نمیتونستم سوارش کنم
کاش همه. دلشکستگیم به خاطر این بود که نمیتونستم ات رو سوار تاب کنم
چشمام و باز کردم دیدم کوک رفته اب بیاره رومو طرف شیشه کردم هربار که نگاه به ات میکردم قلبم درد میگرفت
اخه عوضی چرا با این بدبخت همچین کاری کردی
شروع کردم مثل دیوونه ها توی سر خودم زدم
پنج تا پرستار و کوک جلو دارم نبودن همینجور زدم تو سرم که از حال رفتم
چشمام و باز کردم دوباره تو اون تخت کوفتی بودم یاد ات که افتادم دوباره اشکام سرازیر شد من یه دیوونه شدم من دیوونه ات شدم
دوباره شروع کردم داد بزنم و مشتمو تو دیوار بزنم در باز شد دکتر اومد منو به زور توی تخت گذاشت و دستام و به تخت بست
یه امپول ارام بخش هم قاطی سرمم کردن
یکم اروم شدم که دکتر رو به پرستار ها کرد و اون ها از اتاق رفتند بیرون
دکتر سرشو چرخوند به طرف من
دکی: اقای کیم اگه بخوایید همینجوری ادامه بدید مجبور میشیم شما را ببریم به تیمارستان
ته: دکتر نمیفهمید چی میکشم بعد از سالهای سال همون روز که تصادف کردیم عشقمو پیدا کردم دکتر نمیتونم این حجم بدبختی رو هضم کنم
دکی: میدونم آقای کیم ولی خانوم ات حالشون خوبه و بلافاصله بعد از اینکه به هوش اومدند به بخش منتقل میشن شما اصلاً ناراحت هیچی نباشید ما تمام سعیمون رو میکنیم تا عشقتون رو بهتون برگردونیم
همینجور که گفتم آقای کیم اگر ات رو دوست دارید پس با ما همکاری کنید تا اول سلامتی خودت را به دست بیاری بعد از اینکه سلامتی شما کامل برگشت ما میتونیم با خیال راحت تمام تمرکزمون رو به خانم ات بدیم ایشون هم سلامتی شون را کامل به دست بیاورند
ته:ممنون اقای دکتر
..........ادامه دارد..........
#اد_وی
#P_10
عروسک خوشگل من بی حال رو تخت خوابیده
اون لوله های کوفتی توی دهنش
دستا و پاهای پانسمان شده
سر شکسته و چشمای کبود
ضربان کم
با این وضع که دیدمش زیر پاهام خالی شد
انقدر پشت اون در گریه کردم که به هق هق افتادم
کوک دوان دوان سمت من اومد منو بلند کرد و منو روی صندلی رو به روی شیشه نشوند چشمام و بستم و به بچگی فکر کردم
به اون لحظه ای که ات نمیتونست سوار تاب بشه و گریه میکرد منم هرکاری میکردم نمیتونستم سوارش کنم
کاش همه. دلشکستگیم به خاطر این بود که نمیتونستم ات رو سوار تاب کنم
چشمام و باز کردم دیدم کوک رفته اب بیاره رومو طرف شیشه کردم هربار که نگاه به ات میکردم قلبم درد میگرفت
اخه عوضی چرا با این بدبخت همچین کاری کردی
شروع کردم مثل دیوونه ها توی سر خودم زدم
پنج تا پرستار و کوک جلو دارم نبودن همینجور زدم تو سرم که از حال رفتم
چشمام و باز کردم دوباره تو اون تخت کوفتی بودم یاد ات که افتادم دوباره اشکام سرازیر شد من یه دیوونه شدم من دیوونه ات شدم
دوباره شروع کردم داد بزنم و مشتمو تو دیوار بزنم در باز شد دکتر اومد منو به زور توی تخت گذاشت و دستام و به تخت بست
یه امپول ارام بخش هم قاطی سرمم کردن
یکم اروم شدم که دکتر رو به پرستار ها کرد و اون ها از اتاق رفتند بیرون
دکتر سرشو چرخوند به طرف من
دکی: اقای کیم اگه بخوایید همینجوری ادامه بدید مجبور میشیم شما را ببریم به تیمارستان
ته: دکتر نمیفهمید چی میکشم بعد از سالهای سال همون روز که تصادف کردیم عشقمو پیدا کردم دکتر نمیتونم این حجم بدبختی رو هضم کنم
دکی: میدونم آقای کیم ولی خانوم ات حالشون خوبه و بلافاصله بعد از اینکه به هوش اومدند به بخش منتقل میشن شما اصلاً ناراحت هیچی نباشید ما تمام سعیمون رو میکنیم تا عشقتون رو بهتون برگردونیم
همینجور که گفتم آقای کیم اگر ات رو دوست دارید پس با ما همکاری کنید تا اول سلامتی خودت را به دست بیاری بعد از اینکه سلامتی شما کامل برگشت ما میتونیم با خیال راحت تمام تمرکزمون رو به خانم ات بدیم ایشون هم سلامتی شون را کامل به دست بیاورند
ته:ممنون اقای دکتر
..........ادامه دارد..........
#اد_وی
۴.۵k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.