⚪🔰امپراطوری کیانیان🔸🌐♂️بخش7
#کیلهراسپ که بعد از #کيخسرو بود. 120حکومت کرد و پس آن سلطنت را به #گُشتاسپ، پسر خود، وانهاد و خود به نوبهار بلخ رفت پيري فرتوت و از كار افتاده بود با خزاين و اموال و زنان حرم منزوى شد. او در آخر در جنگ با ارجاسپ تورانى کشته شد.
#کیگُشتاسپ
بزرگترین پهلوان پس از رستم بود. وقتي گُشتاسپ پسر كي لهراسب تاج به سر نهاد در آغاز پادشاهي گفت: «ما انديشه و عمل و دانش خويش را صرف وصول به نيكي ميكنيم.» گويند: وي شهر فسا را در فارس بنياد كرد و در هند و بلاد ديگر آتشكدهها ساخت و هيربدان بر آن گماشت و هفت كس از بزرگان مملكت را مرتبت داد و هر يك از نواحي ملك را به يكي از آنها سپرد. گويند كه گُشتاسپ و پدرش کی لهراسب دين صابيان داشتند تا اینکه در سال سيام پادشاهي گُشتاسپ، زردشت ظهور كرد و دعوي پيمبري داشت و گُشتاسپ را به دين خويش خواند كه در اول نپذيرفت و سپس به دين وي گرويد و كتاب وي را كه وحي ميپنداشت پذيرفت.
كتاب زردشت بر پوست دوازده هزار گاو حك شده بود و به طلا منقش شده بود و گُشتاسپ آنرا در استخر در جايي به نام دربيشت نهاد و هيربدان بر آن گماشت و تعليم آنرا به عامه ممنوع داشت. به همین دلیل ارجاسپ تورانی به جنگ وی آمد. او سپاهي بي شمار فراهم آرد و از ديار خويش سوي بلخ راند و اميد داشت بر ضد گُشتاسپ و مملكت وي فرصتي به دست آورد و چون به حدود ملك پارسيان رسيد گوهرمز برادر خويش را كه نامزد جانشيني وي بود با جمع فراوان از مردان جنگي پيش فرستاد و بگفت تا با شتاب برود و در دل مملكت مردم بكشد و بر دهكدهها و شهرها حمله برد. گوهرمز چنين كرد و خون بسيار بريخت و بي حرمتي فراوان كرد و ارجاسب از دنبال وي برفت و دفترها بسوخت و لهراسپ و هيربدان بكشت و آتشكدهها ويران كرد و بر اموال و گنجها تسلط يافت و دو دختر کِیگُشتاسپ را اسير كرد و پرچم بزرگ را كه درفش كاويان نام داشت بگرفت و به تعاقب گُشتاسپ پرداخت و گُشتاسپ از او بگريخت و در ناحيه مجاور فارس در كوهستان طمندر حصاري شد و حوادث سخت بر او رخ داد. وقتي كار بر او سخت شد جاماسب را پيش اسفنديار فرستاد و پيش شاه آورد كه او را بنواخت و وعده داد كه تاج بر سر او نهد و چنان كند كه لهراسب با وي كرده بود و كار سپاه و پيكار با ارجاسپ را بدو سپرد و چون اسفنديار سخن پدر بشنيد به تعظيم وي خم شد و از پيش او برفت و بدین وسیله گُشتاسپ اسفنديار را وليعهد خويش كرد و به پيكار تركان فرستاد، ولی پسر او اسفندیار، توانست ارجاسپ را شکست دهد و بکشد. در این جنگ زرتشت نیز کشته شد. اسفندیار که پهلوانی بزرگ و پسر کِیگُشتاسپ بود و مادرش کتایون فرزند قیصر روم بود . اسفندیار سه فرزند پسر داشت که بهمن از همه بزرگتر بود .
اسفندیار خسته ولیکن پیروز از جنگ با ارجاسب برمی گشت . او دو خواهر خود را از چنگ اسارات ارجاسب نجات داده بود.
او میدانست که دوران سختی بسر رسیده و دشمنان ایران سرکوب شدند و حالا بیایستی پدرش به پیمانش وفا می کرد و تخت شاهی را دست او میسپارد و دیگر هیچ دلیل و بهانه ای وجود نداشت تا از این کار خودداری کند .
روز بعد شاه بر تخت نشست و اسفندیار نزد او رفت و همه موبدان و ناموران نیز ایستاده بودند . اسفندیار گفت : شاه پاینده باشد که زمین از تو شکوهمند شد . تو مظهر داد و عدالتی و همه ما بنده و فرمانبردار توئیم . می دانی که ارجاسب با سواران به جنگ آمد و من در دشت گورستانی از اجساد آنها درست کردم و سر ارجاسب را از تن جدا کردم و بواسطه سوگند و پیمان تو ، دلم به فرمان تو گرمتر شد . حال بهانه چیست ؟
کِیگُشتاسپ که به پسرش یعنی، اسفندیار بدگمان شد و اورا به رفتن جنگ رستم سپهبد سیستان که کیش زرتشت را نپذیرفته ترغیب کرد. بدو گفت: « تو بیش از این انجام داده ای و پروردگار یاور تو باشد ، اما اینک مردی است که از آغاز پادشاهی ما تا کنون به بارگاه نیامده و در برابر شکوه ما سر خم نکرده است و او کسی نیست جر رستم پسر زال، اين رستم چيزي از كشور ما را به دست دارد و پندارد كه كابوس وي را از بندگي شاه آزاد كرده و اطاعت نيارد برو و او را به بند کشیده و پيش من آر.» و اسفنديار سوي رستم شد، با او به جنگ برخاست و پس از نبردی سخت و جنگی جانانه، اسفندیار کشته شد.
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
#کیگُشتاسپ
بزرگترین پهلوان پس از رستم بود. وقتي گُشتاسپ پسر كي لهراسب تاج به سر نهاد در آغاز پادشاهي گفت: «ما انديشه و عمل و دانش خويش را صرف وصول به نيكي ميكنيم.» گويند: وي شهر فسا را در فارس بنياد كرد و در هند و بلاد ديگر آتشكدهها ساخت و هيربدان بر آن گماشت و هفت كس از بزرگان مملكت را مرتبت داد و هر يك از نواحي ملك را به يكي از آنها سپرد. گويند كه گُشتاسپ و پدرش کی لهراسب دين صابيان داشتند تا اینکه در سال سيام پادشاهي گُشتاسپ، زردشت ظهور كرد و دعوي پيمبري داشت و گُشتاسپ را به دين خويش خواند كه در اول نپذيرفت و سپس به دين وي گرويد و كتاب وي را كه وحي ميپنداشت پذيرفت.
كتاب زردشت بر پوست دوازده هزار گاو حك شده بود و به طلا منقش شده بود و گُشتاسپ آنرا در استخر در جايي به نام دربيشت نهاد و هيربدان بر آن گماشت و تعليم آنرا به عامه ممنوع داشت. به همین دلیل ارجاسپ تورانی به جنگ وی آمد. او سپاهي بي شمار فراهم آرد و از ديار خويش سوي بلخ راند و اميد داشت بر ضد گُشتاسپ و مملكت وي فرصتي به دست آورد و چون به حدود ملك پارسيان رسيد گوهرمز برادر خويش را كه نامزد جانشيني وي بود با جمع فراوان از مردان جنگي پيش فرستاد و بگفت تا با شتاب برود و در دل مملكت مردم بكشد و بر دهكدهها و شهرها حمله برد. گوهرمز چنين كرد و خون بسيار بريخت و بي حرمتي فراوان كرد و ارجاسب از دنبال وي برفت و دفترها بسوخت و لهراسپ و هيربدان بكشت و آتشكدهها ويران كرد و بر اموال و گنجها تسلط يافت و دو دختر کِیگُشتاسپ را اسير كرد و پرچم بزرگ را كه درفش كاويان نام داشت بگرفت و به تعاقب گُشتاسپ پرداخت و گُشتاسپ از او بگريخت و در ناحيه مجاور فارس در كوهستان طمندر حصاري شد و حوادث سخت بر او رخ داد. وقتي كار بر او سخت شد جاماسب را پيش اسفنديار فرستاد و پيش شاه آورد كه او را بنواخت و وعده داد كه تاج بر سر او نهد و چنان كند كه لهراسب با وي كرده بود و كار سپاه و پيكار با ارجاسپ را بدو سپرد و چون اسفنديار سخن پدر بشنيد به تعظيم وي خم شد و از پيش او برفت و بدین وسیله گُشتاسپ اسفنديار را وليعهد خويش كرد و به پيكار تركان فرستاد، ولی پسر او اسفندیار، توانست ارجاسپ را شکست دهد و بکشد. در این جنگ زرتشت نیز کشته شد. اسفندیار که پهلوانی بزرگ و پسر کِیگُشتاسپ بود و مادرش کتایون فرزند قیصر روم بود . اسفندیار سه فرزند پسر داشت که بهمن از همه بزرگتر بود .
اسفندیار خسته ولیکن پیروز از جنگ با ارجاسب برمی گشت . او دو خواهر خود را از چنگ اسارات ارجاسب نجات داده بود.
او میدانست که دوران سختی بسر رسیده و دشمنان ایران سرکوب شدند و حالا بیایستی پدرش به پیمانش وفا می کرد و تخت شاهی را دست او میسپارد و دیگر هیچ دلیل و بهانه ای وجود نداشت تا از این کار خودداری کند .
روز بعد شاه بر تخت نشست و اسفندیار نزد او رفت و همه موبدان و ناموران نیز ایستاده بودند . اسفندیار گفت : شاه پاینده باشد که زمین از تو شکوهمند شد . تو مظهر داد و عدالتی و همه ما بنده و فرمانبردار توئیم . می دانی که ارجاسب با سواران به جنگ آمد و من در دشت گورستانی از اجساد آنها درست کردم و سر ارجاسب را از تن جدا کردم و بواسطه سوگند و پیمان تو ، دلم به فرمان تو گرمتر شد . حال بهانه چیست ؟
کِیگُشتاسپ که به پسرش یعنی، اسفندیار بدگمان شد و اورا به رفتن جنگ رستم سپهبد سیستان که کیش زرتشت را نپذیرفته ترغیب کرد. بدو گفت: « تو بیش از این انجام داده ای و پروردگار یاور تو باشد ، اما اینک مردی است که از آغاز پادشاهی ما تا کنون به بارگاه نیامده و در برابر شکوه ما سر خم نکرده است و او کسی نیست جر رستم پسر زال، اين رستم چيزي از كشور ما را به دست دارد و پندارد كه كابوس وي را از بندگي شاه آزاد كرده و اطاعت نيارد برو و او را به بند کشیده و پيش من آر.» و اسفنديار سوي رستم شد، با او به جنگ برخاست و پس از نبردی سخت و جنگی جانانه، اسفندیار کشته شد.
#تاریخ_اصیل_ایران_زمین #تاریخ_حقیقی #تاریخ_کهن
۱.۱k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.