𝐩𝐭:𝟔.𝐌𝐲 𝐓𝐢𝐠𝐞𝐫 𝐌𝐚𝐟𝐢𝐚
از رو پای ته زود اومدم پایین و رفتم پیش تهیون
ا.ت:تهیونا..تو اینجا چیکار میکنی؟؟ *نزدیک گوشش رفت
ا.ت:آروم*مرسی به موقع نجاتم دادیی
تهیون:آروم*خواهش
ا.ت:اونی تو اینجا چیکار میکنی؟ نگفتی..
تهیون:ا.ت..من خواهر ته ام...بعضی وقتا میام اینجا..حالا من سوال دارم ازتون خب خب توضیح بدین که چیکار میکردین؟؟
ته همچیو توضیح میده بهش و بعد از کلی حرف زدن تهیون میره تو اتاقش که منو تهیونگ تنها میشیم...داشتم دنبال یه فکر میگشتم که خودمو نجات بدم که دیدم بلند شد و تو چشام زل زد که آجوما یه حرف در اومد..
آجوما:بچها شام رو آماده کنم؟
ا.ت:عاا..بله آجوما ممنون میشم..کمک نمیخواین؟
آجوما:نه ممنون عزیزم
ا.ت:ب..باشه
آجوما رفت تو آشپزخونه و ته یه قدم جلوتر اومد..
ته:خب کجا بودیم بیبی؟
ا.ت:هیچ جا!!
مثل یه بچه خرگوش دوییدم و ته انگار که من مثل شکارش بودم دویید دنبالم و من رفتم طرف اتاق مشترکی که چند دقیقه پیش اونجا بودم
خواستم در رو ببندم که ته با زور زیادش در رو هول داد و پشت سرش بست و من رو بین خودش و دیوار اسیر کرد..
سرشو نزدیک صورتم کرد و نفس داغش رو روی صورتم خالی کرد و میخواست نزدیک گردنم شه که سرم رو تکون دادم تا نتونه به گردنم برسه
ته:بیب بهتره همکاری کنی!
ا.ت:ته..ولی قرار بود اول فکر کنم که دوست دارم یا نه..اگه به این کارت ادامه بدی ته من میرم!!(دلتم بخواد)
راحت میتونم فرار کنم و برای اینکه پیدام نکنی خودمو بکشم!
ته یکم عقب تر میره و سرشو میندازه پایین..صورتش یهو از یه ببر هات به یه توله ببر کیوت تبدل میشه و خودشو کیوت میکنه..دلم داشت ضعف میرفتت
ته:ببخشی ا.ت... حواسم نبود..ولی خودتو نکش باشه؟🥺
ا.ت:باشه باشهه چقدر خوب میتونی فیلم بازی کنی ته...
ته:*خنده ی کیوت
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم لبمو روی لبش گذاشتم و زود دوویدم بیرون اتاق و رفتم پایین...واییی..من ته رو بوسیدممم واییییییی...چرا قلبم داره انقدر میتپه؟..چرا بوسیدمش؟ ن..نکنه من..عاشقش شدم!!
ته ویو:
ا.ت اومد نزدیکم و لباش رو رو لبام گذاشت و فرار کرد..اون..منو دوست داره؟؟ چرا اینکارو کرددد
بعد از چند مین فکر کردن و ذوقق صگی اومدم بیرون و تهیون رو برای شام صدا زدم و رفتیم سر سفره نشستیم و من پیش ا.ت نشستم و تهیون روبروی من نشست..داشتیم میخوردیم که یادم اومد ا.ت هم مثل من گوشت دوست داره..
فداکاری کردم و گوشت عزیزمو توی بشقابش گذاشتم که بهم نگاه کرد و تشکر کرد و سرشو انداخت پایین...کیوتت خجالت کشید ازمم..
تهیون:ا.ت تهیونگ داره فداکاری میکنه که گوشتش رو داد بهت اون عاشق گوشته..من بهش میگم یکم از گوشتت رو بهم بده نمیده بعد تو نگفتی و داد بهت..
__________________
گایز این پارت شرط نداره و به خاطر یه توت فرنگی کوچولو گذاشتمش..پارت بعدیو عصر آپ میکنم~
ا.ت:تهیونا..تو اینجا چیکار میکنی؟؟ *نزدیک گوشش رفت
ا.ت:آروم*مرسی به موقع نجاتم دادیی
تهیون:آروم*خواهش
ا.ت:اونی تو اینجا چیکار میکنی؟ نگفتی..
تهیون:ا.ت..من خواهر ته ام...بعضی وقتا میام اینجا..حالا من سوال دارم ازتون خب خب توضیح بدین که چیکار میکردین؟؟
ته همچیو توضیح میده بهش و بعد از کلی حرف زدن تهیون میره تو اتاقش که منو تهیونگ تنها میشیم...داشتم دنبال یه فکر میگشتم که خودمو نجات بدم که دیدم بلند شد و تو چشام زل زد که آجوما یه حرف در اومد..
آجوما:بچها شام رو آماده کنم؟
ا.ت:عاا..بله آجوما ممنون میشم..کمک نمیخواین؟
آجوما:نه ممنون عزیزم
ا.ت:ب..باشه
آجوما رفت تو آشپزخونه و ته یه قدم جلوتر اومد..
ته:خب کجا بودیم بیبی؟
ا.ت:هیچ جا!!
مثل یه بچه خرگوش دوییدم و ته انگار که من مثل شکارش بودم دویید دنبالم و من رفتم طرف اتاق مشترکی که چند دقیقه پیش اونجا بودم
خواستم در رو ببندم که ته با زور زیادش در رو هول داد و پشت سرش بست و من رو بین خودش و دیوار اسیر کرد..
سرشو نزدیک صورتم کرد و نفس داغش رو روی صورتم خالی کرد و میخواست نزدیک گردنم شه که سرم رو تکون دادم تا نتونه به گردنم برسه
ته:بیب بهتره همکاری کنی!
ا.ت:ته..ولی قرار بود اول فکر کنم که دوست دارم یا نه..اگه به این کارت ادامه بدی ته من میرم!!(دلتم بخواد)
راحت میتونم فرار کنم و برای اینکه پیدام نکنی خودمو بکشم!
ته یکم عقب تر میره و سرشو میندازه پایین..صورتش یهو از یه ببر هات به یه توله ببر کیوت تبدل میشه و خودشو کیوت میکنه..دلم داشت ضعف میرفتت
ته:ببخشی ا.ت... حواسم نبود..ولی خودتو نکش باشه؟🥺
ا.ت:باشه باشهه چقدر خوب میتونی فیلم بازی کنی ته...
ته:*خنده ی کیوت
دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم لبمو روی لبش گذاشتم و زود دوویدم بیرون اتاق و رفتم پایین...واییی..من ته رو بوسیدممم واییییییی...چرا قلبم داره انقدر میتپه؟..چرا بوسیدمش؟ ن..نکنه من..عاشقش شدم!!
ته ویو:
ا.ت اومد نزدیکم و لباش رو رو لبام گذاشت و فرار کرد..اون..منو دوست داره؟؟ چرا اینکارو کرددد
بعد از چند مین فکر کردن و ذوقق صگی اومدم بیرون و تهیون رو برای شام صدا زدم و رفتیم سر سفره نشستیم و من پیش ا.ت نشستم و تهیون روبروی من نشست..داشتیم میخوردیم که یادم اومد ا.ت هم مثل من گوشت دوست داره..
فداکاری کردم و گوشت عزیزمو توی بشقابش گذاشتم که بهم نگاه کرد و تشکر کرد و سرشو انداخت پایین...کیوتت خجالت کشید ازمم..
تهیون:ا.ت تهیونگ داره فداکاری میکنه که گوشتش رو داد بهت اون عاشق گوشته..من بهش میگم یکم از گوشتت رو بهم بده نمیده بعد تو نگفتی و داد بهت..
__________________
گایز این پارت شرط نداره و به خاطر یه توت فرنگی کوچولو گذاشتمش..پارت بعدیو عصر آپ میکنم~
۴.۵k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.