هانتر
پارت ۲۳
نانسی : باشه ناراحت نشو..یکم عصبیم..
_ خودت میدونی من اوضاع خوبی ندارم ولی هیچوقت به خودم اجازه ندادم باهات بد حرف
بزنم! حاالهم برو گفتم یکاری میکنم..
نانسی: مرسی...
با خروج نانسی بسرعت گوشی اش رو برداشت و به همون شماره ای که داشت زنگ زد..مطمئن
بود بازهم جونگکوک جواب نمیدهولی...این تنها راهش بود..!
_الو؟
جانگ : بفرمایید؟
_ با جئون جونگکوک کار دارم!
جانگ: شما!؟
_ الرا...هوآنگ الرا!
جانگ : چند لحظه..
بعد از مکث کوتاهی صدای دیپ جئون رو از پشت گوشی شنید..
+ اینقدر شیفته ام شدی که مدام برام مزاحمت ایجاد میکنی؟
_کسی ک مزاحمه جوابش رو نمیدن پس تو اونقدری شیفته ام شدی که به مزاحمتام هم
عالقمندی!
+ هوم خوشم اومد زبونت بدجوری درازه!
_ مینهو اونجاست؟
+ اوهوع...! پس مقصود اون کره خره؟داره مثل سگ واسه عمارتم کار میکنه! پول نداره بهم بده..! بنظرت چجوری اون پولو جبرانش
کنیم؟
_ به پشنهادم فکر کردی؟
+هووومم..میخوای نتیجشو بدونی..؟خب کی بدش میاد یه عروسک متنوع با بقیه عروسکاش
داشته باشه؟
_ این یعنی قبوله؟
+ دختر جون تو هنوز درک نکردی جئون جونگکوک کیه؟ چند نفر زیرش مردن؟
_ اگه برام مهم بود پیشنهاد نمیدادم..
+فکر کردم زنگ زدی رضایته این دوستتو بگیری!
_ حاال...! با اون چیکار میکنی؟ اون نمیتونه تا اخر عمر اون پولو بهت پس بده..!
+ پس تا اخر عمرش اینجا یه برده بدبخت باقی میمونه..قید اون دختره هم بزنه
_ جئون جونگکوک یکمی رحم داشته باش!
+ دهنت و ببند زیادی بهت رو دادم!
و تلفن رو قطع کرد..
الرا لعنتی به خودش فرستاد و گوشیش رو پرت کرد ..
پیامکی به گوشیش اومد که از طرف همون شماره ناشناس دیشب بود..
انگار اون ناشناس آشنایی بیش نبود!
) ساعت ۸ شب توی ردبار میبینمت! اون دوست احمقتم بیار شاید دلش بخواد واسه دوست
پسرش کاری کنه!(اون دختر میخواست به دوستش کمک کنه...اما نمیدونست چطور!
احمقانه بود اگر میگفت : من رو بجاش بگیرید!
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.