طعمخون

#طعم_خون
PT:2

رفتیم خونش و دیدم که رو میز ناهارخوریش شیشه های خونه...

+
ا..اینا...

_خون. اینا شیشه خونن

+(نفس نفس) م..من میترسم...

_شانس آوردی بعد از خوردن اون رسیدی. اگر گشنه بودم زنده نبودی

سرشو آورد نزدیک گردنم

+چ..چیکار میکنی؟

_واقعا بوش فوق العاده س... یه روز طعمشو میچشم

+نزدیکم..نیا

_خنده) ترسیدی؟ میدونی اگه به کسی بگی چه اتفاقی میوفته؟ میمیری
حالا هم برو خونه

*هیونجین ویو*
واسه اینکه طعم خون اونو بچشم داشتم دیوونه میشدم. گذاشتم بره چون خیلی ترسیده بود وقتی بترسن حال نمیده

*ا.ت ویو*
بدو بدو رفتم و تو راه یه سری زورگو جلومو گرفتن...

علامت اونا(*)

*چه دختر زیبایی

گرفتن کمر ا.ت-

+ولم کنین! ولم کن! هق لطفا!

یهو دیدم یارو پرت شد تو دیوار و چشمامو بستم یه صدای آشنا شنیدم

_چطور جرعت میکنی به دوست دختر من دست بزنی؟(مشت زدن

*غ..غلط کردم...

یهو اومد بغلم کرد و اونا رفتن

+چ..چرا نجاتم... دادی؟

_چون نمیخوام غذام آسیب ببینه. حالت خوبه؟

+من غذات نیستم! اجازه نمیدم!

_چی؟ غذا نباید انقد حرف بزنه. برو خونه تا گرسنه نشدم میخوام سر موقع ذره ذره ازت لذت ببرم

دوییدم و رفتم خونه و رو تخت ولو شدم

+پسره ی احمق. فکر کرده چون ازش ترسیدم میذارم خونمو بخوره
ولی چرا وقتی بغلم کرد دلم لرزید؟
نه نه نه.(زدن تو سر خودش) به خودت بیا دختر

فردا شد و دوباره باید میرفتم مدرسه و قیافه ی اونو میدیدم...

پایان پارت ۲🍗
دیدگاه ها (۴)

#طعم_خون PT:3(یاد آوری) ا.ت(+)هیون(_) رفتم مدرسه و بعد 1 ساع...

#طعم_خون PT:4 موقع غذا شده بود و هیون اومد پیشم نشست_ا.ت+هوم...

#طعم_خونPT:1هیونجین(_)ا.ت(+)بقیه هم معلوم میشه*هیونجین ویو*ر...

رمان: #طعم_خونتعداد پارت:نمیدونم😅کاپل: ا.ت/هیونجینژانر: ومپا...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط