Part 22  •~>

Part 22  •~>
جلوی چشمام ماشین به عشقم به تنها کسی که تو زندگیم دوسش داشتم زد و رفت عشقم غرق در خون بود و من فقط رفتم بالاسرش و گریه میکرذم زنگ زدم اورژانس که ببرمش بیمارستان اورژانس اومدو گذاشتنش تو امبولانس منم همراهش رفتم و فقط گریه میکردم
_ عشقم بیبی کوچولوی من پاشو دیگه چشماتو نبند ببین چقدر دلم برات تنگ شده بود پاشو تا دوباره برات شیر موز بگیرم بستنی بگیرم پاشو دیگه یورا بسه انقدر اذیتم نکن
با همین حرفا رسیدمو بردمش اتاق عمل مامان اینا اومدن اونا همش سعی میکردن ارومم کنن ولی من نمیتونستم تا اینکه دکتر اومد
( دکتر با ¥ نشون داده میشه )
¥ اگ یزره دیر تر میومدین احتمال اینکه بیمارو از دست بدیم خیلی بود و لطفا رو تغزیه دخترتون دقت کنید کم خونی شدید داره و بدنس خیلی ضعیفه لطفا رسیده گی کنید بهش الانم به بخش میفرستیمش و بعد یکی دوساعت میتونید ببینیدشون
& خداروشکر دخترم سالمه
( دوساعت گذشت )
_ ببخشیو من میتونم خواهرمو ببینم ؟
¥ بله اتفاقا بهوشم اومدن
_ ممنون
رفتم در زدم و وارد شدم دیدم داره به سقف نگاه میکنه
_ حالت بهتره بیبی
+ لطفا منو اینجوری صدا نکنید و لطفا برید نمیخوام دوباره بهم بگن هرزه
_ چرا اینجوری میکنی کی بتو گفته هرزه
+ جونگ کوک لطفا برو الان هانا و بچت منتظرتم الکی اینجا واینستا من حوصله کل کل با زنتو ندارم
_ یورا حالت خوبه زن و بچه چیه هانا کدوم خریه یورا مثل اینکه یادت رفته من دوست دارم اینو بفهم
+ دوسم داشتی عیچوقت کاری نمیکردی بزارم برم
_ یورا من واقعا نمیفهمم داری چی میگی
+ یعنی تو از عکس خبر ندارب نه
_ نه کدوم عکس
+ گوشیمو بده
_ بیا
+ ایماهاش این مگه تو نیستی من چه خر بودم میدیدم هی میگی برم ویش ته ته نگو میخواستی بری  پیس عشقت
_ یورا این اصلا من نیستم ایم فتو شاپه من عکس کاملشو دارم بعد بیا بببن
ویو یوزا :
اون هانا بود با یه پسره دیگه فقط یعنی ایم فتو شاپ بوددددد
_ بعد اینکه این عکس منتشر شد عمه هانا رو از سر شمرساری فرستاد کانادا و مجبورش کرد با همون یارو ازدواج کته و درواقع هانا اون یارو رو دوس نداشت و احتمالا خودس همچین فتو شاپی زده که بین منو تورو فاصله  بندازه 
+ من .. من واقعا اینارو نمیدونستم
یهو گریم گرف باورم نمیسه قضاوتش کردم اصلا باورم نمیسه اخه چرا الکی بخاطر یه عکس ۵ ماه زندکی رو به فاک دادم
+ متاسف ک کوک واقعا متاسفم من نباید دوز قضادت میکردم میشه منو می بخشی؟