ازدواج اجباری

ازدواج اجباری


پارت3


ویو ا.ت


با سِریون اشنا شدم واقعا دختری زیبایی بود ازش خوشم اومد هم کیوت بود هم خوش اخلاق داخل شرکت بودم حوصلم سر رفت تهیونگ داشت با زنش یعنی سِریون البته هنوز ازدواج نکردن😁رفتم خونه خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم و بلافاصله خوابم برد و نفهمیدم چی شد

فلش بک به فردا

ویو ا.ت

(ببخشید همش ویو ا.ت هس ولی من ایده از در ذهنم ندارم ببخشید از یه زاویه نگاه کنیم حسابی خنگم خب ولش کنیم بریم سراغ فیک) فردا از خواب بیدار شدم رفتم دانشگاه خلاصه دانشگاه تموم شد اومدم خونه ناهار خوردم مامانم سر سفره مامانم گفت:ا.ت دخترم شب مهمون داریم خودتو اماده کن ا.ت:اوکی مامان میشه به پرسم کیه؟مامان:اوه یادم رفت بابات با اقای جئون حرف زدن قراره خانواده ی جئون بیان بابات گفت که میخوان راجب یه چیز مهم حرف بزنن ا.ت:باشه مامان جون فعلا من میرم داخل اتاقم.............


لطفا لایک کنید مدرسه ها شروع شدن درس دارم ببخشید🥰🥰🥰🥰🥰
دیدگاه ها (۴)

ازدواج اجباریپارت4 ویو ا.ت اومدم خونه یکم با مامانم حرف زدم(...

ازدواج اجباری پارت ۵ویو ا.ت اون پسر رو که دیدم عقل از سرم پر...

لباس ا.ت داخل پارت ۱ ازدواج اجباریچی میخوای برو خونتون

ازدواج اجباری پارت ۲ویو خودم ا.ت رفت شرکت پیش باباش و سلام ک...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

:تهیونگ: اون موضوع رو بسپار به من، من حلش می کنما/ت: خب ...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط