🩸سلطنت بی پایان پارت 33🩸
🩸سلطنت بی پایان پارت 33🩸
شدی گفتم خودتو نمیگی جنتلمن 😁تهیونگ بله دیگه من جنتلمن خندیدم تهیونگ به آرایشگر گفت کی آماده میشه آرایشگر گفت الان آماده س میتونین ملکه تونو ببرین تهیونگ گفت باشه پول پرداخت شد تهیونگ گفت بیابریم لباسم خیلی پفدار بود تهیونگ بهم کمک کرد و با دستش لباسمو میگرفت میگفت مواجب باش گفتم باشه بعد که از اون همه پله ها آمدید پایین تهیونگ در ماشینو باز کرد گفت بفرما پرنسس خندیدم و سوار ماشین شودم تهیونگ گفت دیگه مال خودم شودی گفتم آره دیگه مال خود خودتم بعد که رفتیم تهیونگ رفت تو جایگاهش من هم تو جایمان بودم نونهیا هم شاق دوشم بعد راه رفتیم من از پله ها بالا رفتم و نونهیا منو برد پیش تهیونگ دیگه زن شوهر بودیم تهیونگ منو محکم از شکمم بغل کرد سرشو گذاشت روی سرم گفت نمی خوای برقصیم گفتم با کمال میل بعد منو تهیونگ رقصیدیم ۱/۵ دیگه خسته شودیم رفتیم تو بلا که پسرا هم بودن پیششون چیهوپ گفت عالی رقصیدیم گفتم معلومه تو صندلی نشستیم که برقا رفت تهیونگ گفت بچه ها بریم ببینم چی شده به من گفت ما میریم ببینیم چرا برقا غط شد گفتم باشه بعد که رفتن یه نفر به گردن نونهیا یه آمپول بیهوشی زد من دیدم زود آمد دستمال گذاشت دهنم من جیغ کشیدم منو بلند کردن بردن کاملا بیهوش
شودم تهیونگ گفت صدای جیسونگه بدو بدو آمد بالا دید من نیستم آمد بالای سر نونهیا دید بیهدشه گفت وای نه سهون همه شون گفتن نه تهیونگ بدو بدو آمد بیرو دید سهون پیاده شود و منو از بغل سربازش گرفت تو بعل خودش گذاشت تهیونگ شلیک کرد گفت جیسونگ سهون زود سوار ماشین شد نامجون شلیک کردم تهیونگ گفت شلیک نکنین جیسونگ آسیب میبیه یهون گفت بلخره خواهرمو رو پیدا کردم خیلی بهش لباس عروسی میاد کوتشو روم کشید گفت حالا گرمت دزدیدمت تهیونگ نمی زاشت ببینمت و بغلت کنم گفتم اگه میدونستم به تهیونگ اسرار میکردم که بزاره سهون گفت تو نمی تونستی تهیونگ من دشمن هم خونیم خون همو میخوریم اون از من منتفره من از اون هر کدوممونم فقط تو رو می خوایم اون شوهرت من برادرت گفتم من هر دو تون دوست دادم ولی نمی تونم که کلأ با تو باشم مثلا اون شوهرم سهون گفت ولی من کسی نیستم که سر تو ببازم من گفتم وا اون کسی نیست که اغب بکشه تهیونگ وقتی که مم بستری بودم ۲۴ ساعته مراقب من بود سهون گفت ولی نمیدونی که من میدیدم همون پرستاری که ثرم زد بهت گفتم واقعا تو بودی وای پس چرا تهیونگ تو رو دستگیر نکرد سهون گفت چون اون موقع فکر میکرد من ژاپنم و به کره نیومدم سهون گفت می خوام پیش آبجیم بخوابم شب گفتم چرا گفت چون دوست دارم خواهر خوشگلم 🥰⚘️من گفتم با رفتم تو مبل نشستم تو فکر بودم که اگه تهیونگ سهون دعوا کن هرو دوشون همو میکشن
لایک یادتون نره موچی هام 🙂
شدی گفتم خودتو نمیگی جنتلمن 😁تهیونگ بله دیگه من جنتلمن خندیدم تهیونگ به آرایشگر گفت کی آماده میشه آرایشگر گفت الان آماده س میتونین ملکه تونو ببرین تهیونگ گفت باشه پول پرداخت شد تهیونگ گفت بیابریم لباسم خیلی پفدار بود تهیونگ بهم کمک کرد و با دستش لباسمو میگرفت میگفت مواجب باش گفتم باشه بعد که از اون همه پله ها آمدید پایین تهیونگ در ماشینو باز کرد گفت بفرما پرنسس خندیدم و سوار ماشین شودم تهیونگ گفت دیگه مال خودم شودی گفتم آره دیگه مال خود خودتم بعد که رفتیم تهیونگ رفت تو جایگاهش من هم تو جایمان بودم نونهیا هم شاق دوشم بعد راه رفتیم من از پله ها بالا رفتم و نونهیا منو برد پیش تهیونگ دیگه زن شوهر بودیم تهیونگ منو محکم از شکمم بغل کرد سرشو گذاشت روی سرم گفت نمی خوای برقصیم گفتم با کمال میل بعد منو تهیونگ رقصیدیم ۱/۵ دیگه خسته شودیم رفتیم تو بلا که پسرا هم بودن پیششون چیهوپ گفت عالی رقصیدیم گفتم معلومه تو صندلی نشستیم که برقا رفت تهیونگ گفت بچه ها بریم ببینم چی شده به من گفت ما میریم ببینیم چرا برقا غط شد گفتم باشه بعد که رفتن یه نفر به گردن نونهیا یه آمپول بیهوشی زد من دیدم زود آمد دستمال گذاشت دهنم من جیغ کشیدم منو بلند کردن بردن کاملا بیهوش
شودم تهیونگ گفت صدای جیسونگه بدو بدو آمد بالا دید من نیستم آمد بالای سر نونهیا دید بیهدشه گفت وای نه سهون همه شون گفتن نه تهیونگ بدو بدو آمد بیرو دید سهون پیاده شود و منو از بغل سربازش گرفت تو بعل خودش گذاشت تهیونگ شلیک کرد گفت جیسونگ سهون زود سوار ماشین شد نامجون شلیک کردم تهیونگ گفت شلیک نکنین جیسونگ آسیب میبیه یهون گفت بلخره خواهرمو رو پیدا کردم خیلی بهش لباس عروسی میاد کوتشو روم کشید گفت حالا گرمت دزدیدمت تهیونگ نمی زاشت ببینمت و بغلت کنم گفتم اگه میدونستم به تهیونگ اسرار میکردم که بزاره سهون گفت تو نمی تونستی تهیونگ من دشمن هم خونیم خون همو میخوریم اون از من منتفره من از اون هر کدوممونم فقط تو رو می خوایم اون شوهرت من برادرت گفتم من هر دو تون دوست دادم ولی نمی تونم که کلأ با تو باشم مثلا اون شوهرم سهون گفت ولی من کسی نیستم که سر تو ببازم من گفتم وا اون کسی نیست که اغب بکشه تهیونگ وقتی که مم بستری بودم ۲۴ ساعته مراقب من بود سهون گفت ولی نمیدونی که من میدیدم همون پرستاری که ثرم زد بهت گفتم واقعا تو بودی وای پس چرا تهیونگ تو رو دستگیر نکرد سهون گفت چون اون موقع فکر میکرد من ژاپنم و به کره نیومدم سهون گفت می خوام پیش آبجیم بخوابم شب گفتم چرا گفت چون دوست دارم خواهر خوشگلم 🥰⚘️من گفتم با رفتم تو مبل نشستم تو فکر بودم که اگه تهیونگ سهون دعوا کن هرو دوشون همو میکشن
لایک یادتون نره موچی هام 🙂
۵.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.