دلنوشته
#دلنوشته(۲۲)
وای از آن روز
تو عاشق شوی و من معشوق
پدری از تو درارم که خدا می داند ...!
🖤🖤🖤🖤🖤
من امشب با نگارم وعده دیدار دارم
قرارِ محشری با دلبری غمخوار دارم
تو ای مادر نگو امشب بمان پیشم که تنهام
نگو مادر که من امشب به قران کار دارم
خم ابروی یارم خون فراوان ریخت از خلق
از این رو من نشستی با جنایتکار دارم
من از ان سوی نیشابور چشمانت گذشتم
برایت یک غزل از جانب عطار دارم
خدا را شکر در شهری که مشکی رنگ عشق است
من آنجا دلبری با دامن گلدار دارم
من امشب قند دارم بر لبَ اما حیف، فردا
دوباره جای ان روی لبم سیگار دارم
مبادا که بگویی بعد از این پیشم نیایی
بفهم این را که من در آمدن اجبار دارم
تو میخوانی غزل ها را ،ولی فهمی ای کاش
چه منظوری منِ بیچاره در اشعار دارم
وای از آن روز
تو عاشق شوی و من معشوق
پدری از تو درارم که خدا می داند ...!
🖤🖤🖤🖤🖤
من امشب با نگارم وعده دیدار دارم
قرارِ محشری با دلبری غمخوار دارم
تو ای مادر نگو امشب بمان پیشم که تنهام
نگو مادر که من امشب به قران کار دارم
خم ابروی یارم خون فراوان ریخت از خلق
از این رو من نشستی با جنایتکار دارم
من از ان سوی نیشابور چشمانت گذشتم
برایت یک غزل از جانب عطار دارم
خدا را شکر در شهری که مشکی رنگ عشق است
من آنجا دلبری با دامن گلدار دارم
من امشب قند دارم بر لبَ اما حیف، فردا
دوباره جای ان روی لبم سیگار دارم
مبادا که بگویی بعد از این پیشم نیایی
بفهم این را که من در آمدن اجبار دارم
تو میخوانی غزل ها را ،ولی فهمی ای کاش
چه منظوری منِ بیچاره در اشعار دارم
- ۶.۶k
- ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط