" درد "
" درد "
پارت ۲۲
" پرش زمانی فردا عصر "
با کمک پرستار داشتم از رو تخت بلند میشدم که جیمین وارد اتاق شد
نگاهمو ازش گرفتم و رو به پرستار گفتم
ا/ت:ممنون میتونید برید...
با بیرون رفتن پرستار جیمین به سمتم شتاب برداشت که با حرفم مانعش شدم
ا/ت:بشین...میخام حرف بزنیم
جیمین روی صندلی نشست
منم اروم روی تخت نشستم
ا/ت:فکر کنم دیگه بدونی نمیتونم باهات ادامه بدم...!
متعجب سرشو گرفت بالا
ا/ت:میدونی
هردو خوب میدونستیم که یروز این حرفو ازم میشنوی
جیمین:اره...
فقط ازش میترسیدم!
من نمیتونم...!!
ا/ت:چرا جیمین میتونی ما باید طلاق بگیریم
جیمین:گفتم نمیتونم...اگه انقدر راحت میتونستم این تصمیمو بگیرم خودم
زودتر انجامش میدادم...!
ا/ت:تو همین الانشم انجام دادی ، یه نگاه به من بنداز... دلیل این حاله من خودش جوابته!
بعد از مکثی جواب داد
جیمین:پس اینم میدونی چقدر دوستت دارم دیگه؟
...
پارت ۲۲
" پرش زمانی فردا عصر "
با کمک پرستار داشتم از رو تخت بلند میشدم که جیمین وارد اتاق شد
نگاهمو ازش گرفتم و رو به پرستار گفتم
ا/ت:ممنون میتونید برید...
با بیرون رفتن پرستار جیمین به سمتم شتاب برداشت که با حرفم مانعش شدم
ا/ت:بشین...میخام حرف بزنیم
جیمین روی صندلی نشست
منم اروم روی تخت نشستم
ا/ت:فکر کنم دیگه بدونی نمیتونم باهات ادامه بدم...!
متعجب سرشو گرفت بالا
ا/ت:میدونی
هردو خوب میدونستیم که یروز این حرفو ازم میشنوی
جیمین:اره...
فقط ازش میترسیدم!
من نمیتونم...!!
ا/ت:چرا جیمین میتونی ما باید طلاق بگیریم
جیمین:گفتم نمیتونم...اگه انقدر راحت میتونستم این تصمیمو بگیرم خودم
زودتر انجامش میدادم...!
ا/ت:تو همین الانشم انجام دادی ، یه نگاه به من بنداز... دلیل این حاله من خودش جوابته!
بعد از مکثی جواب داد
جیمین:پس اینم میدونی چقدر دوستت دارم دیگه؟
...
۸.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲