داستان مدیر مین چشه؟
داستان مدیر مین چشه؟
رسیدن کافه
سفارش هاشون رو آوردن و خوردن
جنی:اممممممم خب من و جین باید بریم یجایی کار داریم جین هیونگ پاشو بریم (میزنه به شونه جین)
جین:(داره کیکش رو میخوره بچم😭😂) اهمم بزار کیکم و بخورمممم
جنی:ای خدااااا(زیر لب)برات خودم میگیرم فقط پاشو بریم (زیر لب)
جین:اوکی(خنده شیشه پاکنی)
و رفتننننن و فقط توی اون کافه کوک بود و یونا
+اممممم میگم از شناختی که از این کافه دارم همیشه شلوغه چی شده که امروز انقدر خلوته
_امممم نمیدونم منم مثل خودتم
(کوک کل کافه رو رزرو کرده،😐🫡)
می.سان:پس چی فکر کردی همه مثل مان برن انقلاب یه فلافل بزنن بیان نه برادر اینا پولدارن😐😂
_بیا بریم توی قسمت رو بازش اون دختره که گفته بودم عاشقشم اونجاست بریم
+(تازه فهمید)اوه باشه(ناراحت و سرش پایینه)
همینجوری که لارا سرش پایین بود رفتن سمت روباز کافه
_لارا سرت رو بیار بالا
+سلام خوشحالم میبینم..... کسی اینجا نیست که
روبه روش یه چیز بلند بود که روش پارچه ای مثل سفره روش بود که باعث میشد که زیر اون پارچه رو نبینه
اما اون چی بود؟
الان میفهمیم
_میخوای ببینی زیر این پارچه چیه؟
می.سان:توش موزه😂🫡
_😒😐
می.سان:اوکی اوکی 😂
+خب...آره چرا که نه
کوک پارچه رو کشید زیرش زیرش زیر پارچه.......
یه آینه بود
+ای.این چیه(لکنت و خنده)
(بچه ها دقت کنید آینه روبه روی لاراست جوری که لارا خودشو توی آینه ببینه و کوک هم بقلشه
_کسی که عاشقانه میپرستمش
کسی که ۱۹ساله دارم حسرت اینو میکشم که یبارم که شده بهش بگم که چقدر دوستش دارم
ببین بلد نیستم حرف های عاشقانه بزنم اما عاشق بودن و خوب بلدم جنی جین بیاین
جنی یه کیک توی دستش بود(اسلاید دو)
و جین هم بقلش بود
جنی کیک رو گذاشت رو یکی از میزها و گفت:
جنی:من و جین میریم خونه تا تنها باشید راستی تولدتم مبارک خوشگله (آروم) و رفتن....
کوکاز جیبش یه پاکت آورد بیرون و یه گردنبند توش بود(اسلاید سه)
_حاضری که این حسرت ۱۹ ساله من رو پایان بدی؟
+(یه قطره اشک از چشاش افتاد پایین) حا.حا.حاضرم
منم عاشقانه دوست دارم بانی کوچولوم
_(شوکه شده) گردنبند رو گردنش کرد و بلندش کرد و روی هوا چرخوندتش
__________________
ویو به یک سال بعد:
ویو لارا:
توی این یک سال من پیش کوک زندگی میکنم اما هر دوتامون توی این یک سال تحت فشار کمپانی بودیم چونکه کمپانی نمیگذاشت که ما باهم ازدواج کنیم چونمیکقت کوک شهرتش از دست میره از همه چی خسته بودم
خ
م
ا
ر
ی
چطور بود؟
بچه ها پارت بعدی پارت آخره بگین که آخرش غمگین باشه یا نباشه
رسیدن کافه
سفارش هاشون رو آوردن و خوردن
جنی:اممممممم خب من و جین باید بریم یجایی کار داریم جین هیونگ پاشو بریم (میزنه به شونه جین)
جین:(داره کیکش رو میخوره بچم😭😂) اهمم بزار کیکم و بخورمممم
جنی:ای خدااااا(زیر لب)برات خودم میگیرم فقط پاشو بریم (زیر لب)
جین:اوکی(خنده شیشه پاکنی)
و رفتننننن و فقط توی اون کافه کوک بود و یونا
+اممممم میگم از شناختی که از این کافه دارم همیشه شلوغه چی شده که امروز انقدر خلوته
_امممم نمیدونم منم مثل خودتم
(کوک کل کافه رو رزرو کرده،😐🫡)
می.سان:پس چی فکر کردی همه مثل مان برن انقلاب یه فلافل بزنن بیان نه برادر اینا پولدارن😐😂
_بیا بریم توی قسمت رو بازش اون دختره که گفته بودم عاشقشم اونجاست بریم
+(تازه فهمید)اوه باشه(ناراحت و سرش پایینه)
همینجوری که لارا سرش پایین بود رفتن سمت روباز کافه
_لارا سرت رو بیار بالا
+سلام خوشحالم میبینم..... کسی اینجا نیست که
روبه روش یه چیز بلند بود که روش پارچه ای مثل سفره روش بود که باعث میشد که زیر اون پارچه رو نبینه
اما اون چی بود؟
الان میفهمیم
_میخوای ببینی زیر این پارچه چیه؟
می.سان:توش موزه😂🫡
_😒😐
می.سان:اوکی اوکی 😂
+خب...آره چرا که نه
کوک پارچه رو کشید زیرش زیرش زیر پارچه.......
یه آینه بود
+ای.این چیه(لکنت و خنده)
(بچه ها دقت کنید آینه روبه روی لاراست جوری که لارا خودشو توی آینه ببینه و کوک هم بقلشه
_کسی که عاشقانه میپرستمش
کسی که ۱۹ساله دارم حسرت اینو میکشم که یبارم که شده بهش بگم که چقدر دوستش دارم
ببین بلد نیستم حرف های عاشقانه بزنم اما عاشق بودن و خوب بلدم جنی جین بیاین
جنی یه کیک توی دستش بود(اسلاید دو)
و جین هم بقلش بود
جنی کیک رو گذاشت رو یکی از میزها و گفت:
جنی:من و جین میریم خونه تا تنها باشید راستی تولدتم مبارک خوشگله (آروم) و رفتن....
کوکاز جیبش یه پاکت آورد بیرون و یه گردنبند توش بود(اسلاید سه)
_حاضری که این حسرت ۱۹ ساله من رو پایان بدی؟
+(یه قطره اشک از چشاش افتاد پایین) حا.حا.حاضرم
منم عاشقانه دوست دارم بانی کوچولوم
_(شوکه شده) گردنبند رو گردنش کرد و بلندش کرد و روی هوا چرخوندتش
__________________
ویو به یک سال بعد:
ویو لارا:
توی این یک سال من پیش کوک زندگی میکنم اما هر دوتامون توی این یک سال تحت فشار کمپانی بودیم چونکه کمپانی نمیگذاشت که ما باهم ازدواج کنیم چونمیکقت کوک شهرتش از دست میره از همه چی خسته بودم
خ
م
ا
ر
ی
چطور بود؟
بچه ها پارت بعدی پارت آخره بگین که آخرش غمگین باشه یا نباشه
۳.۸k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.