داستان مدیر مین چشه؟
داستان مدیر مین چشه؟
ویو هتل
جنی:جین هیونگ(یواش)
جین:بله(یواش)
جنی:بیا دوتا اتاق بگیریم که کارمون سریع تر راه بیفته(یواش خنده)
جین:اوکی فکر خوبیه(خنده و یواش)
رفتن پیش کوک و لارا
جنی:لارا کوک
_و+بله
جین: متاسفانه سه تا اتاق گیرمون اومد
_و+اوکی
جین :(زیر لب که جنی فقط بشنوه)چرا آنقدر خونسردن
جنی؛نمیدونم(یواش)
ویو توی اتاق لارا و کوک
+جیغغغغغغ
_بله(ترسیده)
+یدونه اتاق خواب دارههع
_وای چه خوب(زیر لب)
+چی
_هیچی گفتم عیبی نداره موقع خواب متکا بینمون میزاریم
+اوکی پس من میرم لباس خونگیمو بپوچم بیام(کیوت)
می.سان:ک.کیوت😏
+تو خفه😒
می.سان:با یه اشاره میتونم بزنم بکشمتاااا
_بسهه
می.سان:اوکی🫡
(اسلاید دو لباس خونگی که لارا پوشید).
_میگم لارا
+جونم کوکی
_(وقتی این حرف رو زد قلبم اومد تو دهنم ولی خودمو خونسرد نشون دادم)
_میشه فیلم نگاه کنیم
+اوکی من برم خوراکی بیارم
_اوکی
+(مثلا اومد)خب اینم خوراکی
_چه ژانری ببینیم؟
+خنده دار
_اوکی(خنده)
+مثل همیشه لارا سرش رو گذاشت روی پای کوک
اما میدونستید چرا انقدر خونسردن ؟؟
فلش بک به پنج سالگی کوک و لارا:
_لارا
+بله جونگکوکی(کیوت)
_بیا بریم فیلم ببینیمممم
+باجه
و لارا سرش رو گذاشت روی پای کوک و باهم فیلم نگاه کردن
و از اون به بعد دیگه این عادت روی لارا و کوک مونده
از موقعی که لارا و کوک به دنیا اومدن مامان و باباهاشون باهم دوست بودن و اصلا باهم توی خونه زندگی میکردند
تا موقعی که لارا و کوک دیگه بزرگ شدن و رفتن توی خونه های خودشون
ولش به حال:
_لارا
+بله
_من یکی رو دوست دارم
+(وقتی گفت یکی رو دوست دارم قلبم اومد تو دهنم و و اشک توی چشمام جمع شد و گفتم :
+کی
_امشب باهم میریم به یه رستوران لاکچری به اونم گفتم بیاد میخوام ازت بپرسم که چطوری بهش اعتراف کنم و براش چی بگیرم
+اهمممممم(صداش رو صاف کرد تا گریش نیاد)
مثلا گردنبد براش بگیر و کیک کوچیکم براش بگیر گل بگیر و این چیزا دیگه(ناراحت) ساعت چند میریم؟
_شیش
+پس من برم یذره بخوابم یک ساعت دیگه بیدار میشم تا...تا بریم با جنی و جین و خودت رستوران دیگه
خداحافظ
_باش برو بخواب
لارا رفت تو اتاق و انقدر گریه کرد که خوابش برد
_(بهش میخورد ناراحت شده باشه یعنی منو دوست داره ؟حالا امروز میفهمم)
رفتم به جنی و جین گفتم و ....
جین و جنی: عرررررررررررررررررررررررررررر
و باهم نقشه ریختن
لارا هم بیدار شد و لباس پوشید
و آماده شدن و رفتن سمت رستوران
( اسلاید سه لباس لارا برای رستوران و اسلاید چهار لباس جنی برای رستوران)
_______________________________________________________
بچه ها پریشب تصادف کردم و پام شکست لطفاً درکم کنید پس برم یذره بخوابم حالم بده
مرسی که درکم میکنید🥹🪐🌑
ویو هتل
جنی:جین هیونگ(یواش)
جین:بله(یواش)
جنی:بیا دوتا اتاق بگیریم که کارمون سریع تر راه بیفته(یواش خنده)
جین:اوکی فکر خوبیه(خنده و یواش)
رفتن پیش کوک و لارا
جنی:لارا کوک
_و+بله
جین: متاسفانه سه تا اتاق گیرمون اومد
_و+اوکی
جین :(زیر لب که جنی فقط بشنوه)چرا آنقدر خونسردن
جنی؛نمیدونم(یواش)
ویو توی اتاق لارا و کوک
+جیغغغغغغ
_بله(ترسیده)
+یدونه اتاق خواب دارههع
_وای چه خوب(زیر لب)
+چی
_هیچی گفتم عیبی نداره موقع خواب متکا بینمون میزاریم
+اوکی پس من میرم لباس خونگیمو بپوچم بیام(کیوت)
می.سان:ک.کیوت😏
+تو خفه😒
می.سان:با یه اشاره میتونم بزنم بکشمتاااا
_بسهه
می.سان:اوکی🫡
(اسلاید دو لباس خونگی که لارا پوشید).
_میگم لارا
+جونم کوکی
_(وقتی این حرف رو زد قلبم اومد تو دهنم ولی خودمو خونسرد نشون دادم)
_میشه فیلم نگاه کنیم
+اوکی من برم خوراکی بیارم
_اوکی
+(مثلا اومد)خب اینم خوراکی
_چه ژانری ببینیم؟
+خنده دار
_اوکی(خنده)
+مثل همیشه لارا سرش رو گذاشت روی پای کوک
اما میدونستید چرا انقدر خونسردن ؟؟
فلش بک به پنج سالگی کوک و لارا:
_لارا
+بله جونگکوکی(کیوت)
_بیا بریم فیلم ببینیمممم
+باجه
و لارا سرش رو گذاشت روی پای کوک و باهم فیلم نگاه کردن
و از اون به بعد دیگه این عادت روی لارا و کوک مونده
از موقعی که لارا و کوک به دنیا اومدن مامان و باباهاشون باهم دوست بودن و اصلا باهم توی خونه زندگی میکردند
تا موقعی که لارا و کوک دیگه بزرگ شدن و رفتن توی خونه های خودشون
ولش به حال:
_لارا
+بله
_من یکی رو دوست دارم
+(وقتی گفت یکی رو دوست دارم قلبم اومد تو دهنم و و اشک توی چشمام جمع شد و گفتم :
+کی
_امشب باهم میریم به یه رستوران لاکچری به اونم گفتم بیاد میخوام ازت بپرسم که چطوری بهش اعتراف کنم و براش چی بگیرم
+اهمممممم(صداش رو صاف کرد تا گریش نیاد)
مثلا گردنبد براش بگیر و کیک کوچیکم براش بگیر گل بگیر و این چیزا دیگه(ناراحت) ساعت چند میریم؟
_شیش
+پس من برم یذره بخوابم یک ساعت دیگه بیدار میشم تا...تا بریم با جنی و جین و خودت رستوران دیگه
خداحافظ
_باش برو بخواب
لارا رفت تو اتاق و انقدر گریه کرد که خوابش برد
_(بهش میخورد ناراحت شده باشه یعنی منو دوست داره ؟حالا امروز میفهمم)
رفتم به جنی و جین گفتم و ....
جین و جنی: عرررررررررررررررررررررررررررر
و باهم نقشه ریختن
لارا هم بیدار شد و لباس پوشید
و آماده شدن و رفتن سمت رستوران
( اسلاید سه لباس لارا برای رستوران و اسلاید چهار لباس جنی برای رستوران)
_______________________________________________________
بچه ها پریشب تصادف کردم و پام شکست لطفاً درکم کنید پس برم یذره بخوابم حالم بده
مرسی که درکم میکنید🥹🪐🌑
۳.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.