زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۷
چند ثانیه به صورت ترسیدهش خیره موند و از بین دندونهاش غرید اشکالی نداره یه چند روز که اینجا کتک بخوری میفهمی چه غلطی کردی مردمکهای سومین می.لرزیدند چشمهاش از ترس برق میزدند
مردمکهای سومین می.لرزیدند چشمهاش از ترس برق میزدند و آب دهنش رو به سختی قورت داد نمیدونم . واقعا کاری نکردم ... آخه چی از جون من میخواین؟ پسرک دندونهاشو روی هم فشار داد یجورایی خودش هم هنوز باورش نشده بود که دختر کوچولویی مثل اون دو میلیون دلار ناقابل ازش به جیب زده باشه. چونهش رو ول کرد و برگشت سرجاش رو به نگهبان گفت: برش گردونید سومین دوباره لرز :رفت خواهش میکنم کاریم نداشته باشید من کاری نکردم اصلا نمیدونم چرا اینجام ! اشکهاش بی اختیار میریختند نمی دونست قراره چه بلایی سرش بیاد. میدونست اوپا و ییجونگ ولش نمیکنن و میآن پیداش میکنن اما نمیتونست دست از وحشت کردن هم برداره زیر بغلش رو گرفته بودن و به التماسهاش توجهش نمیکردند.برش گردوندن توی همون اتاقی که بود و باز در رو روش قفل کردند و رفتند. به آرامش نسبیای .رسید حداقل اینجا کسی نبود. روی تخت توی خودش جمع کرد و کمی که گریه کرد خوابش برد. دفعه ی دوم چند ساعت بعد بود که سومین فقط میفهمید هوا تاریک شده ، در باز شد و دوباره همون روند طی شد.نره غول گرفتش و از همون مسیر بردش بالا و اما اینبار بجز خودش و اون پسر ، مینسو و یی جونگ هم روی زمین زانو زده بودند دستهاشون بسته بود و سومین هم که کنارشون
اینبار بجز خودش و اون پسر ، مینسو و ییجونگ هم روی زمین زانو زده بودند دستهاشون بسته بود و سومین هم که کنارشون نشست متوجه شد کتک هم خورده اند با چشمهایی پر از نگرانی نگاهشون کرد و اونا هم بی حرف و با اخم نگاهش کردند. _هنوز هم نمیدونی چیکار کردی که اینجایی کوچولو ؟ صدای ارباب جوان اون خونه بلند شد و سومین نگاهش کرد و آهسته پلک زد. من من واقعا ... نمیفهمم . حالا دستشون واقعا رو شده بود و دیگه نمیتونست راحت دروغ بگه برای همین به من و من افتاد. خندید خب چرا از دوستات نمیپرسی؟ حتما خیلی صمیمی هستین که اطلاعات حسابتو مفت و مجانی دادی بهشون که پولای دزدیشونو بریزن توی حسابت و بعدشم یچیزی دستتو بگیره فکر اقتصادی خوبی داری آفرین پوزخند زد و به صورت مات دختر نوجوون نگاه کرد. سومين لبهاشو روی هم فشار داد و قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه مینسو مثل همیشه بی حوصله :گفت حاضریم پولتو برگردونیم! فقط بهم مهلت بده! ممنونم سرورم لطف بزرگی در حق من میکنید که پولهای خودم رو برمیگردونید! پسر با لحن حرصی و با خنده گفت و به سمتشون رفت. کار دیگه ای میتونم بکنم؟ برای خنک شدن دلت میتونی کتکم
دیدگاه ها (۱)

زخم کهنه پارت ۸ پوزخند زد و به صورت مات دختر نوجوون نگاه کرد...

زخم کهنه پارت ۹ انداخت اما سومین اهمیتی .نداد مرد نیم نگاه ...

زخمه کهنه پارت ۶ هنوز تجزیه و تحلیلش ادامه داشت که در باز شد...

زخم کهنه پارت ۵ مهربون و پرتلاشی بود و مدرسه نیومدن امروزش ...

زخم کهنه پارت ۴ چون پدرش بعضی وقتها توی مستی خطرناک میشد و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط