زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۸


پوزخند زد و به صورت مات دختر نوجوون نگاه کرد. سومين لبهاشو روی هم فشار داد و قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه مینسو مثل همیشه بی حوصله :گفت حاضریم پولتو برگردونیم! فقط بهم مهلت بده! _ ممنونم سرورم لطف بزرگی در حق من میکنید که پولهای خودم رو برمیگردونید! پسر با لحن حرصی و با خنده گفت و به سمتشون رفت. کار دیگه ای میتونم بکنم؟ برای خنک شدن دلت میتونی کتکم بزنی! پولتم برمیگردونم چیز بیشتری هم ندارم بهت بدم ! به پلیسم نمیتونی بگی چون تشکیلاتت از بیخ غیرقانونیه و اول خودتو میگیرن کار دیگه ای اگه میتونم انجام بدم بگو میخوای همینجا چالم کنی؟ میتونی ولی اونموقع دیگه دستت به پولات نمی رسه این دوتا هم نخاله ای بیش نیستن فقط دردسر و سربارن میبینی که اگه از حساب این بچه استفاده نمیکردم الآن گیر نمی افتادم ! به سومین اشاره کرد و دخترک سرش رو پایین انداخت و لبهاشو گاز گرفت. سابیده شدن دندانهای مرد جوان نشون میداد که حرفهای مینسو دروغ نبوده و تونسته عصبانیش کنه ایستاده بود و از بالا سه نفرشون رو نگاه میکرد لگد حرصیای زیر مینسو زد و نالهش رو بلند کرد. به نگهبان اشاره ای کرد ببرینش ؛ تا پولا برنگشتن برش نمیگردونید از غذا و آبم خبری نیست! اما - از دهن سومین کلمه ای به نرمی بیرون پرید و توجه هارو جلب

بعد از گذر دقیقهها و ساعتهایی که سومین راجع بهشون هیچ ایده ای نداشت پسر جوان برگشت و اینبار پوزخند گوشه ی لبش عصبانی نبود. روی مبل نشست و به سومین خیره موند: انگار دوست عزیزتون کارش رو جدا بلده! هر دو فهمیدند که مینسو پولهارو برگردونده اما دقایق بیشتری طول کشید تا خودش رو بیارن و وقتی یه مینسوی پاره پاره بهشون تحویل داده بود اشکهای سومین بی اختیار شروع به غلطیدن روی گونه هاش کرد. _اوپا... زیرلب زمزمه کرد و مینسو; نگاه طوریم
; نیست تحویلش داد. کارت خوب بود واقعا برای اینکار زیادی ساده ای! اگه اینقدر راحت گیر نمیافتادی میتونستی موفق بشی! مینسو نگاه خشمگینی به مرد از خود راضی روی مبل انداخت : باید از امثال تو بیشتر ازینا بدزدم تا حرفه ای شم مرد خندید البته حق با توعه اما حالا دیگه میتونم چالت کنم مگه نه؟ ... سومین دیگه نتونست به خفه گریه کردن ادامه بده.صدای هق هقش بلند شدنه... خواهش میکنم! التماس میکنم ولش کنید... دیگه تکرار نمیشه التماس میکنم مینسو آهسته زمزمه کرد خفه شو! اما سومین اهمیتی نداد مرد نیم نگاه متنفری به مینسو انداخت و بعد به سومین کوچک در حال گریه خیره شد.
دیدگاه ها (۱)

زخم کهنه پارت ۹ انداخت اما سومین اهمیتی .نداد مرد نیم نگاه ...

زخم کهنه پارت ۱۰ مرد جوان که خواست بره پرید و دستش رو گرفت آ...

زخم کهنه پارت ۷ چند ثانیه به صورت ترسیدهش خیره موند و از بین...

زخمه کهنه پارت ۶ هنوز تجزیه و تحلیلش ادامه داشت که در باز شد...

زخم کهنه پارت ۳۹ نمیتونم راهشو ادامه بدم. پس از نظر اون خوب...

زخم کهنه پارت ۴ چون پدرش بعضی وقتها توی مستی خطرناک میشد و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط