پارت17
#پارت17
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
تلفنو قطع کردم و با سرعت پامو گذاشتم روی گاز و رفتم به لوکیشینی که موکی برام فرستاده دیدم اون مرده موکی رو بیهوش کرده بود و گذاشتش توی ماشین و یهو با ماشینش شروع به حرکت کرد
ماشینو دنبال کردم دیدم که وارد یه خونه شد ماشینمو پشت خونه پارک کردم و پیدا شدم،و زنگ ایفون اون خونه رو زدم
مین جو : معلومه خیلی پولداره که خونش ویلاییه
مرده : بله ؟
مین جو : من دوست پسر اون زنیم که با خودت بیردیش درو باز کن تا به پلیس خبر ندادم
مرده : ببیا ببینم میخوای چیکار کنی ؟
موکی
چشامو باز کردم دیدم دستام روی صندلی بسته شده و نمیتونم حرکت کنم
مرده : بهوش اومدی ؟ میدونستی دوست پسرت داره میاد ؟
موکی : ولش کن
دیدم که رفت سمت اشپز خونش و وقتی از اشپز خونه اومد بیرون یه چاقو دستش بود
موکی: میخوای چیکار کنی باهاش ؟ ولش کن
(صدای در میاد )
موکی: مین جو از ایننجا برو (داد میزد )
موکی : از اینجا برووووو(داد میزد)
داشتم سعی میکردم داد بزنم که اون مرده درو باز کرد
مین جو : ولش کن بزار بره
مرده : میدونستی من به زنا علاقه دارم ولی مردا برام سودی ندارن
مرده : و وقتی کسی برام سودی نداشته باشه میکشمش
مرده داشت میرفت سمت مین جو که چشای مین جو رنگش عوض شد یه چیزی تو مایه های بنفش شده بود
مین جو : اون چاقو رو بزار کنا ما مییتونیم باهام صحبت کنیم
مرده : بله (چاقو رو روی زمین میدازه )
مین جو : حالا زنگ میزنی به پلیس و خودتو به پلیس تحویل میدی
مرده : بله ( زنگ میزنه به پلیس و ماجرارو میگه)
یهو مین جو اومد سمت من و دهنمو باز کرد
مین جو : موکی لطفا این اتفاقارو فراموش کن باشه ؟(چشاش هنوزم بنفشه )
موکی : چشات چرا اینجوری شده ؟
مین جو : صبر کن ببینم این روت تاثیر نداره ؟
موکی : چی باید تتاثیر داشته باشه ؟
مین جو : هیچی چشام مگه چجوری شده ؟
موکی: بنفش....شده
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
تلفنو قطع کردم و با سرعت پامو گذاشتم روی گاز و رفتم به لوکیشینی که موکی برام فرستاده دیدم اون مرده موکی رو بیهوش کرده بود و گذاشتش توی ماشین و یهو با ماشینش شروع به حرکت کرد
ماشینو دنبال کردم دیدم که وارد یه خونه شد ماشینمو پشت خونه پارک کردم و پیدا شدم،و زنگ ایفون اون خونه رو زدم
مین جو : معلومه خیلی پولداره که خونش ویلاییه
مرده : بله ؟
مین جو : من دوست پسر اون زنیم که با خودت بیردیش درو باز کن تا به پلیس خبر ندادم
مرده : ببیا ببینم میخوای چیکار کنی ؟
موکی
چشامو باز کردم دیدم دستام روی صندلی بسته شده و نمیتونم حرکت کنم
مرده : بهوش اومدی ؟ میدونستی دوست پسرت داره میاد ؟
موکی : ولش کن
دیدم که رفت سمت اشپز خونش و وقتی از اشپز خونه اومد بیرون یه چاقو دستش بود
موکی: میخوای چیکار کنی باهاش ؟ ولش کن
(صدای در میاد )
موکی: مین جو از ایننجا برو (داد میزد )
موکی : از اینجا برووووو(داد میزد)
داشتم سعی میکردم داد بزنم که اون مرده درو باز کرد
مین جو : ولش کن بزار بره
مرده : میدونستی من به زنا علاقه دارم ولی مردا برام سودی ندارن
مرده : و وقتی کسی برام سودی نداشته باشه میکشمش
مرده داشت میرفت سمت مین جو که چشای مین جو رنگش عوض شد یه چیزی تو مایه های بنفش شده بود
مین جو : اون چاقو رو بزار کنا ما مییتونیم باهام صحبت کنیم
مرده : بله (چاقو رو روی زمین میدازه )
مین جو : حالا زنگ میزنی به پلیس و خودتو به پلیس تحویل میدی
مرده : بله ( زنگ میزنه به پلیس و ماجرارو میگه)
یهو مین جو اومد سمت من و دهنمو باز کرد
مین جو : موکی لطفا این اتفاقارو فراموش کن باشه ؟(چشاش هنوزم بنفشه )
موکی : چشات چرا اینجوری شده ؟
مین جو : صبر کن ببینم این روت تاثیر نداره ؟
موکی : چی باید تتاثیر داشته باشه ؟
مین جو : هیچی چشام مگه چجوری شده ؟
موکی: بنفش....شده
۲۰.۲k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.