my little girl
پارت7/فصل2
جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت گفت: نمیدونم..
ویو ادمین
بالاخره بعد از 16ساعت نامجون جین و تهیونگ جیمین به امریکا رسیدن
نامجون: هعیی پسرا وایسین یه تاکسی بگیریم..
ویو جیمین
یه تاکسی گرفتیم چمدون هارو تویه سندوق گذاشتیم و نشستیم ادرس خونه شوگا رو دادیم که بریم اونجا...همون خیلی استرس داشتیم ونمیدونستیم باید چیکار کنیم هیچ کدوممون از کاری که میخواستیم بکنیم مطمعن نبودیم...
ویو ات
با عمو شوگا تویه حیاط بودیم و داشتیم با تفنگ هایه اب پاشمون بازی میکردیم درست من بزرگ شدم ولی هیچ وقت از این کار دست نمیکشم
ات: کیو کیو عمو جون خیس شدی (خنده)
شوگا: ای بچه پرو یه مافیا رو خیس میکنی وایسا نشونت میدم (با خنده)
ویو ادمین
شوگا دنبال ات افتاد بعد از کلی دویدن گرفتش و کلی قل قلکش داد
ات: اییی عمو جون بسههه (خنده بلنددد)
شوگا: تا تو باشی دیگه یه مافیا رو خیس نکنی(خنده)
همچی خیلی خوب داشت پیش میرفت تا اینکه، زنگ در به صدا در اومد سوهو یکی از بادیگارد هایه قدیمی عمارت درو باز کرد بعد از دیدن کسایی که پشت در بود خیلی تعجب کرد.
سوهو: اقا شماها اینجا چیکار میکنین
تهیونگ: اههه سوهو تویی چقدر تغییر کردی
نامجون: اومدیم شوگا هیونگ و ات رو ببینیم
سوهو: اوو خیلی از دیدنتون خوشحال شدم ولی اگه اجازه بدید اول باید به ارباب خبر بدم
جین: اوکیه مشکلی نیست
ویو سوهو
درو بستم و به طرف ارباب رفتم
سوهو: ارباب.. ارباب نامجون و ارباب جین و ارباب تهیونگ ارباب جیمین اومدن به دیدنتون
شوگا: چییی اونا اینجا چیکار میکنن.
سوهو: گفتن اومدن شما رو ببینند
شوگا: کاریش نمیشه کرد راهنماییشون کن داخل سالن مهمان تا ما بیاییم
سوهو: چشم ارباب
ویو شوگا
سریع به طرف ات رفتم
شوگا: ات عزیزم مهمون داریم برو لباسات رو. عوض کن
ات به سمت اتاقش رفت.. منم هم به سمت اتاقم رفتم و لباسامو عوض کردم
ویو جیمین
وقتی وارد حیاط شدم تمام اون خاطرات بد اومد جلویه چشمام هیچ وقت دوست نداشتم برگردم اونجا ولی مجبورم
سوهو مارو راهنمایی کرد به سمت اتاق مهمان همون اتاقی که اخرین شب با جیهوپ نشسته بودیم رو کرده بودن اتاق مهمان عکس ات و شوگا رویه دیوار بود معلومه ات خیلی شوگا رو دوست داره
ویو شوگا
لباسام رو عضو کردم و به سمتپلهی رفتم که به اتاق مهمان وصل بود که یهو.....
_~_~_~_
شرط
لایک15
کامنت6
فالو3
جیمین نگاهی به تهیونگ انداخت گفت: نمیدونم..
ویو ادمین
بالاخره بعد از 16ساعت نامجون جین و تهیونگ جیمین به امریکا رسیدن
نامجون: هعیی پسرا وایسین یه تاکسی بگیریم..
ویو جیمین
یه تاکسی گرفتیم چمدون هارو تویه سندوق گذاشتیم و نشستیم ادرس خونه شوگا رو دادیم که بریم اونجا...همون خیلی استرس داشتیم ونمیدونستیم باید چیکار کنیم هیچ کدوممون از کاری که میخواستیم بکنیم مطمعن نبودیم...
ویو ات
با عمو شوگا تویه حیاط بودیم و داشتیم با تفنگ هایه اب پاشمون بازی میکردیم درست من بزرگ شدم ولی هیچ وقت از این کار دست نمیکشم
ات: کیو کیو عمو جون خیس شدی (خنده)
شوگا: ای بچه پرو یه مافیا رو خیس میکنی وایسا نشونت میدم (با خنده)
ویو ادمین
شوگا دنبال ات افتاد بعد از کلی دویدن گرفتش و کلی قل قلکش داد
ات: اییی عمو جون بسههه (خنده بلنددد)
شوگا: تا تو باشی دیگه یه مافیا رو خیس نکنی(خنده)
همچی خیلی خوب داشت پیش میرفت تا اینکه، زنگ در به صدا در اومد سوهو یکی از بادیگارد هایه قدیمی عمارت درو باز کرد بعد از دیدن کسایی که پشت در بود خیلی تعجب کرد.
سوهو: اقا شماها اینجا چیکار میکنین
تهیونگ: اههه سوهو تویی چقدر تغییر کردی
نامجون: اومدیم شوگا هیونگ و ات رو ببینیم
سوهو: اوو خیلی از دیدنتون خوشحال شدم ولی اگه اجازه بدید اول باید به ارباب خبر بدم
جین: اوکیه مشکلی نیست
ویو سوهو
درو بستم و به طرف ارباب رفتم
سوهو: ارباب.. ارباب نامجون و ارباب جین و ارباب تهیونگ ارباب جیمین اومدن به دیدنتون
شوگا: چییی اونا اینجا چیکار میکنن.
سوهو: گفتن اومدن شما رو ببینند
شوگا: کاریش نمیشه کرد راهنماییشون کن داخل سالن مهمان تا ما بیاییم
سوهو: چشم ارباب
ویو شوگا
سریع به طرف ات رفتم
شوگا: ات عزیزم مهمون داریم برو لباسات رو. عوض کن
ات به سمت اتاقش رفت.. منم هم به سمت اتاقم رفتم و لباسامو عوض کردم
ویو جیمین
وقتی وارد حیاط شدم تمام اون خاطرات بد اومد جلویه چشمام هیچ وقت دوست نداشتم برگردم اونجا ولی مجبورم
سوهو مارو راهنمایی کرد به سمت اتاق مهمان همون اتاقی که اخرین شب با جیهوپ نشسته بودیم رو کرده بودن اتاق مهمان عکس ات و شوگا رویه دیوار بود معلومه ات خیلی شوگا رو دوست داره
ویو شوگا
لباسام رو عضو کردم و به سمتپلهی رفتم که به اتاق مهمان وصل بود که یهو.....
_~_~_~_
شرط
لایک15
کامنت6
فالو3
۶.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.