قاتل سادیسمی من
قاتل سادیسمی من 🍸
پارت ۱
۷:۰۰ صبح
ویو ات
از خواب بیدار شدم که ساعتو دیدم واییییی نه دوباره دیر کردم سریع آماده شودم و رفتم پایین ارباب ( تهیونگ) همیشه همه خدمتکارا رو همین ساعت جمع میکنه تا ببینه کسی خواب مونده یا نه ، رفتم و درسته دوباره دیر کردم
تهیونگ: به به....بلخره امدی ( پوزخند)
ات: ا..ا... ارباب.... معذرت میخوام....ق....ق....قول میدم......د....دیگه تکرار نمیشه ( ترسیده)
تهیونگ: دفعه قبلی همینو گفتی ( عربده)
ات: ا..ا..ا.. ارباب معذرت میخوام ( بغض)
تهیونگ: دیگه بخشیدنی در کار نیس.... خیلی خوش شانسی که دفعه قبل بخشیدمت ( پوزخند)
«ویو راوی»
تهیونگ به همه خدمتکارا دستور داد که برن سرِ کارشون و اتو بغل کرد و به اتاق خودش برد و پرتش کرد روی تخت
تهیونگ: باید تنبیه بشی ( پوزخند)
ات: م..م..میخواین چیکار کنین ( ترسیده)
تهیونگ: میفهمی ( گشادیم میاد اصمات بنویسم خودتون تصور کنین 🤣😐)
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم که......
پارت ۱
۷:۰۰ صبح
ویو ات
از خواب بیدار شدم که ساعتو دیدم واییییی نه دوباره دیر کردم سریع آماده شودم و رفتم پایین ارباب ( تهیونگ) همیشه همه خدمتکارا رو همین ساعت جمع میکنه تا ببینه کسی خواب مونده یا نه ، رفتم و درسته دوباره دیر کردم
تهیونگ: به به....بلخره امدی ( پوزخند)
ات: ا..ا... ارباب.... معذرت میخوام....ق....ق....قول میدم......د....دیگه تکرار نمیشه ( ترسیده)
تهیونگ: دفعه قبلی همینو گفتی ( عربده)
ات: ا..ا..ا.. ارباب معذرت میخوام ( بغض)
تهیونگ: دیگه بخشیدنی در کار نیس.... خیلی خوش شانسی که دفعه قبل بخشیدمت ( پوزخند)
«ویو راوی»
تهیونگ به همه خدمتکارا دستور داد که برن سرِ کارشون و اتو بغل کرد و به اتاق خودش برد و پرتش کرد روی تخت
تهیونگ: باید تنبیه بشی ( پوزخند)
ات: م..م..میخواین چیکار کنین ( ترسیده)
تهیونگ: میفهمی ( گشادیم میاد اصمات بنویسم خودتون تصور کنین 🤣😐)
ویو ات
صبح از خواب بیدار شدم دیدم که......
- ۱۱۴
- ۳۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط